سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکـــــــــــــــــــــوت...
سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکـــــــــــــــــــــوت...

عید مبارک...

سلام دوستان عیدتون مبارک... قابل توجه بعضی از دوستان من سه ماهه دیگه چت نمیکنم... التماس دعا... سکوت سرشار از ناگفته هاست...

بهار اومد...

سلام به همه دوستان... 

سال نو واسه همتون مبارک باشه... 

امیدوارم سالی که در پیش روی دارید سال براورده شدنه تمامی ارزوهایتان باشد... 

سال نزدیک شدن به خدا... 

سال دور شدن از بدیها ... 

سال عاشق شدن وسالها عاشق ماندن... 

  

  

عید بر همه مبارک  

  

سکوت

داستان...سکوت...

زمانی که من بچه بودم،مادرم علاقه داشت گهگاهی غذای ساده صبحانه را برای شب هم آماده کند. یک شب را خوب یادم مانده که مادرم پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی در سر کار، شام ساده ای مانند صبحانه تهیه کرده بود. آن شب پس از زمان زیادی، مادرم بشقاب شام را با تخم مرغ، سوسیس و بیسکویت های بسیار سوخته، جلوی پدرم گذاشت. یادم می آید منتظر شدم ببینم
آیا او هم متوجه سوختگی بیسکویتها شده است!
در آن وقت، همه ی کاری که پدرم انجام داد این بود که دستش را به طرف بیسکویت دراز کرد، لبخندی به مادرم زد و از من پرسید که روزم در مدرسه چطور بود. خاطرم نیست که آن شب چه جوابی به پدرم  دادم، اما کاملاً یادم هست که او را تماشا میکردم که داشت کره و ژله روی آن بیسکویتهای سوخته می مالید و لقمه لقمه آنها را می خورد.یادم هست آن شب وقتی از سر میز غذا بلند شدم،شنیدم مادرم بابت سوختگی بیسکویت ها از پدرم عذرخواهی می کرد
و هرگز جواب پدرم را فراموش نخواهم کرد که گفت: اوه عزیزم، من عاشق بیسکویتهای خیلی برشته هستم. همان شب، کمی بعد که رفتم بابام را برای شب بخیر ببوسم، از او پرسیدم که آیا واقعاً دوست داشت که بیسکویتهاش سوخته باشد؟
او مرا در آغوش کشید وگفت:مامان تو امروز روز سختی را در
سرکار گذرانده و خیلی خسته است. بعلاوه، بیسکویت کمی سوخته هرگز کسی را نمی کشد! زندگی مملو از چیزهای ناقص... و انسان هایی است که پر از کم و کاستی هستند .
خود من در بعضی موارد، بهترین نیستم، مثلاً مانند خیلی از مردم، روزهای تولد و سالگردها را فراموش میکنم. اما در طول این سالها فهمیده ام که یکی از مهمترین راه حل ها برای ایجاد روابط سالم، مداوم و پایدار: درک و پذیرش عیب های همدیگر و شاد بودن از داشتن تفاوت با دیگران است و امروز دعای من برای تو این است که یاد بگیری که قسمت های خوب، بد، و ناخوشایند زندگی خود را بپذیری و با انسان ها رابطه ای داشته باشی که در آن، بیسکویت سوخته موجب قهر و دلخوری نخواهد شد.
این موضوع را می توان به هر رابطه ای تعمیم داد. در واقع، تفاهم، اساس هر روابطی است،هر رابطه ای با همسر یا والدین، فرزند یا برادر،خواهر یا دوستی!کلید دستیابی به شادی خود را در جیب کسی دیگر نگذارید  آن را پیش خودتان نگهدارید.بنابراین، لطفاً یک بیسکویت به من بدهید، و آری، حتی از نوع سوخته که حتماً خیلی خوب خواهد بود.!.!.!.! 
کاش همه می دانستند زندگی شادی نیست 
 شاد کردن است
زندگی قهقهه نیست   لبخند است

خداحافظ نگو...سکوت...

خداحافظ نگو وقتی هنوز دگیر چشماتم خداحافظ نگو وقتی تو هر جا باشی همراتم تو اون گرمای خورشیدی که میری رو به خاموشی نمیدونی چقدر سخته شب سرد فراموشی... شبی که کوله بارت رو میونه گریه میبستی یه احساسی بمن میگفت هنوزم عاشقم هستی چراحالت پریشونه...؟ چرا مایوس و دلسردی...؟ خداحافظ نگو وقتی هنوزم میشه برگردی...  

 

....

................................................................

بی تو هیچم...سکوت...

چه آسون میشه گریوند
 

بیا بیا اشکامو پاک کن اشکامو پاک کن 


دلم خیلی گرفته
 

بیا بیا غمهامو خاک کن غمهامو خاک کن
 

مبادا تو قلبت محبت دیگه مرده 


مبادا فراموشی ز یادت منو برده

تو می خوای دیوونه تر باشم از این هم
 

تو می خوای رسوای شهری باشم از غم
 

تویی اون جوشش هستی توی رگهام 


تویی اون عشق و امیدم تویی دنیام 


من یه موجم تو یه ساحل
 

که رو شنهات می شکنم دل
 

بی تو هیچم بی تو پوچم 

چه آسون میشه گریوند
 

بیا بیا اشکامو پاک کن اشکامو پاک کن
 

دلم خیلی گرفته 


بیا بیا غمهامو خاک کن غمهامو خاک کن
 

مبادا تو قلبت محبت دیگه مرده
 

مبادا فراموشی ز یادت منو برده

تو رو می خواهم و اون خندیدنت را 


ز شوق دیدنم لرزیدنت را
 

از این عاشق تر و رسوا تر از این
 

که من فرهاد تو باشم تو شیرین
  
من یه موجم تو یه ساحل 


که رو شنهات می شکنم دل
 

بی تو هیچم بی تو پوچم
 

بی تو بی مقصده کوچم
 

بی تو بی مقصده کوچم بی تو هیچم بی تو پوچم

روی ترش مکن...سکوت...

 رو ترش و گران مکن  ، تا سر خود نهان مکن               بار دگـــر گرفتمت ، بار دگــــر هـمــان مکن   

 

 

     باده خاص خورده ای ، نقل خلاص خورده ای               بوی شـــراب می زند ،لخلخه در دهان مکن 


 

       چـون سر صید نیستت ، دام منه میان ره !            چونک گلی نمی دهی ، جلوه به بوستان مکن  

 

    خشم کسی کند که او جان و جهان ما بود                 خشم مکن! تو خویش را مسخره جهان مکن 

 

       ای آتش آتشنشـان این خانه را ویرانه کن              این عقل من بستان زمن ،بازم ز سر دیوانه کن 

  

   کار دلم به جان رسد ، کارد به استخوان رسد                نالــه کنم بگـــویدم : دم مزن و بیـــان مکن! 

 

      نالـه مکن کـــه نای من نالـه کند برای تو              گرگ تویی،شبان منم!خویش چو من شبان مکن   

    

سکوت...

مرسی از همه کسانی که به وبلاگم اومدن 

نظر گذاشتن و منو کمک کردن تو ادامه راهم 

از همتون ممنون... 

بخدا میسپارمتون ...

بای ...

بگوبامن دوستت دارم را... سکوت...

دوستت دارم را با من بسیار بگو

دوستم داری را از من بسیار بپرس

دوستت دارم را نه به یک بار که ده بار و هزار بار بگو

امیدوارم روزی بتوانم بهترین شعر زندگیم را برای تو بسرایم

و تقدیم تو کنم گرچه که یقیین دارم که می دانی

نه تنها اشعارم که تمام هستی ام وجودم تقدیم به توست

تو الهام بخش بهترین ابیات شعرهای منی

وقتی اولین سلام نخستین دیدار

ملتهب ترین نگاه را به یاد می آورم

آن زمان که با نگاهی معصومانه با لبخندی کودکانه

و با صداقتی شاعرانه دستهایم را فشردی

و آن زمان را که شوق هر روز دیدنم

و هر روز دیدنت آرامم می کرد ...

آه ! افسوس که چه زود گذشت. باور می کنی ؟

باور کن که لحظه لحظه اندیشیدن به تو

حتی با اینهمه فاصله و درد

خون زندگی ،عشق به زندگی ،

عشق به بودن را در رگهایم به جوش می آورد!

باور کن که هنوز هم دوست دارم

کودکانه بی پروا صادقانه عاشقانه دیوانه وار

بگویم دوستت دارم بگویم ازازل تا به ابد

عاشقانه ودیوانه وار دوستت دارم

گرچه گفتن و شنیدنش را از من دریغ می کنی

می هراسی می گریزی

اما من هنوز هم دوست دارم که بگویم دوست دارم ...
........................................................................... 

؟ 

...

کاش بودی...سکوت...

«کاش بودی ...»

کاش بودی تا دلم تنها نبود
تا اسیر روزگار و قصه فردا نبود
*
کاش بودی تا سرود زندگی
بی‌طنین، بی‌نطق و بی‌آوا نبود
*
کاش بودی تا برای قلب من
زندگی بی‌لطف و بی‌معنا نبود
*
کاش بودی تا لبان سرد من
قصه‌گوی غصّه و غم‌ها نبود
*
کاش بودی تا دو چشم خسته‌ام
پر خروش چون موج و چون دریا نبود
*
کاش بودی تا بهاران دلم
این‌چنین پر سوز و پر سرما نبود
*
کاش بودی تا که با رویاندن گلهای باغ
چهرة زشت و قبیح خار و خس پیدا نبود
*
کاش بودی تا که خورشید وآفتاب
سایه‌ای محو رخ شبها نبود
*
کاش بودی تا تماشایت کنم حتی اگر
بعد از آن چشمان من بینا نبود
*
کاش بودی، کاش می‌شد، کاشکی
کاش‌هایم بی‌ثمر، در حدّ یک رویا نبود!

دوست داشتن...سکوت...

داشتن یابه دست آوردن کسی آنقدرهاهم مهم نیست

چیزی که مهم است این است که:

عاشقانه یک دیگررا دوست داشته باشید 

..........................................

اگرروزی تهدیدت کردند بدان در برابرت ناتوانند

 

اگر روزی خیانت دیدی بدان قیمتت بالاست

 

اگر روزی ترکت کردند بدان با تو بودن لیاقت می خواهد 

.................................

داستان...سکوت...

روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید : ملا ، آیا تا بحال به فکر ازدواج افتادی ؟


ملا در جوابش گفت : بله ، زمانی که جوان بودم به فکر ازدواج افتادم
دوستش دوباره پرسید : خب ، چی شد ؟
ملا جواب داد : بر خرم سوار شده و به هند سفر کردم ، در آنجا با دختری آشنا شدم که بسیار زیبا بود ولی من او را نخواستم ، چون از مغز خالی بود
به شیراز رفتم : دختری دیدم بسیار تیزهوش و دانا ، ولی من او را هم نخواستم ، چون زیبا نبود
ولی آخر به بغداد رفتم و با دختری آشنا شدم که هم بسیار زیبا و همین که ، خیلی دانا و خردمند و تیزهوش بود . ولی با او هم ازدواج نکردم
دوستش کنجکاوانه پرسید : چرا ؟
ملا گفت : برای اینکه او خودش هم به دنبال چیزی میگشت ، که من میگشتمهیچ کس کامل نیست
اینگونه نگاه کنیم...
مرد را به عقلش نه به ثروتش .
زن را به وفایش نه به جمالش .
دوست را به محبتش نه به کلامش .
عاشق را به صبرش نه به ادعایش .
مال را به برکتش نه به مقدارش .
خانه را به آرامشش نه به اندازه اش .
اتومبیل را به کاراییش نه به مدلش .
غذا را به کیفیتش نه به کمیتش .
درس را به استادش نه به سختیش .
دانشمند را به علمش نه به مدرکش .
مدیر را به عمل کردش نه به جایگاهش .
نویسنده را به باورهایش نه به تعداد کتابهایش .
شخص را به انسانیتش نه به ظاهرش .
دل را به پاکیش نه به صاحبش .
جسم را به سلامتش نه به لاغریش .
سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش 

...................................................................... 

سکوت...

سلام... 

اگه کسیو دوست داری؟ 

اگه کسی دوست داره.... 

اگه اینده عشق کسی میشی... 

اگه اینده عاشق کسی میی... 

اگه میدونی که ولنتاین رسیده... 

به اونی که دوسش داری تبریک بگو... 

ولنتاین مبارک...

سکوت...

من همون جـــــــزیره بودم
خاکـــــی و صمیمی و گرم
واسه عـشق بازی موجها
قامتم یـــه بستــــــر نـــرم


یه عزیـــــز دردونــــه اومــد
پیش چشم خیس موجها
یه نگیــــن ســـبزه خالـص
روی انـــــگشــــــتر دریـــــا


تا که یک روز تو رسیـــدی
تـــــوی قلبم پا گذاشتی!
غصـــــه های عاشقی رو
تو وجـــــودم جا گذاشتی


زیــــــر رگــــبار نـــــگاهت
دلم انــــــگار زیر و رو شد
برای داشــتن عشـــــقت
همـه جــــــونم آرزو شــد


تا نفس کشــــیدی انــگار
نفســـم برید تو سیــــنـه
ابر و بــــاد دریـــــا گفــتـن
حسه عاشـــــقی همینه


اومدی تــــــو سرنوشتم
بی بـــــهونه پا گذاشتی
امّا تا قــــــــــایقی اومـــد
از من و دلــــــم گذشتی


رفتی با قایق عشـــــقت
ســـــــوی روشــنی فردا
من و دل امّا نشتــستیـم
چشم به راهت لــب دریا


دیـــگه رو خاک وجــــــودم
نه گلی هست نه درختی
لحظه های بی تــو بــودن
میگذره امّا به ســـختـــی


دل تـــــنها و غریــــــــبـم
داره ایـــن گوشه میمیره
ولی حتّــــی وقته مـردن
باز ســــراغت رو مـیگیره


میرسه روزی که دیـــگـه
قعر دریا میشه خــــونـم
امّا تو دریای عشــــــقت
باز یه گوشه ای میمونم


.................................... 

بوی موهات زیر بارون
بوی گندم زار نمناک
بوی سبزه زار خیس
بوی خیس تن خاک


جاده های مهربونی
رگای آبی دستات
غم بارون غروب
ته چشمات تو صدات


قلب تو شهر گل یاس
دست تو بازار خوبی
اشک تو بارون روی
مرمر دیوار خوبی
ای گِل آلوده گُل من
ای تن آلوده دل پاک

دل تو قبله این دل
تن تو ارزونی خاک
تن تو ارزونی خاک
بوی موهات زیر بارون
بوی گندم زار نمناک
بوی شوره زار خیس
بوی خیس تن خاک


یاد بارون و تن تو
یاد بارون و تن خاک
بوی گُل تو شوره زار
بوی خیس تن خاک
همیشه صدای بارون
صدای پای تو بوده
هم دم تنهاییام
قصه های تو بوده


وقتی که بارون می باره
تو رو یاد من می یاره
یاد گلبرگای خیس
روی خاک شوره زاره
ای گل آلوده گل من  

........................................ 

ستاره هــــای ســربی
فانوسک های خاموش
من و هـــجـــوم گریــــه
از یاد تـــو فـــــرامـــوش


تو بال و پر گرفتی
به چیدن ستـــاره
دادی منو به خاک
این غربت دوبــاره


دقیقه های بی تو
پرنده های خستن
آیینه های خالـــی
دروازه های بستـه


اگه نرفتـــه بـــودی
جاده پــــر از تــرانه
کوچه پر ازغزل بود
به سوی تـــو روانه


اگـــه نـرفته بـــودی
گریه منـــو نمیـــبرد
پرنده پر نمیسوخت
آیـنه چین نمیخـورد


اگه نرفته بودی
و
اگه نرفته بودی


شبانه های بی تو
یعنـــی حضـور گریه
با مـــن نبــودن تــو
یعنی ووفــور گریـــه


از تـو به آینه گفـــــتم
از تو به شب رسیدم
نوشتــمت رو گلــبرگ
تو رو نفـــس کشیدم


از رفتن تــــو گفــتم
ستاره دربــدر شــد
شبنم به گریه افتاد
پروانه شعله ور شد


اگـــه نــرفـتـه بــودی
جـــاده پـــر از تـــرانه
کوچه پر از غـزل بـود
بــه ســوی تو روانــه


اگــه نرفـتـــه بـــودی
گریــه مـــنو نمیــبرد
پرنده پر نمیسوخـت
آینه چین نمیخـــورد


اگه نرفته بودی
و
اگه نرفته بودی


ستــاره های ســــربی
فانوسک های خاموش
مـــن و هـــجوم گـــریـه
از یــــاد تـــو فــــراموش
...
.......................................... 

سکوت...

اینقدر تورو دوست دارم
که هیچکس کسی رو اینجوری دوست نداره
اینقدر برات میمیرم قدر یه دنیا خوبی قدر هزار تا ستاره
بی تو دلم میگیره وقتی تنها میشم کارم انتظاره

اینقدر تورو دوست دارم
که هیچکس کسی رو اینجوری دوست نداره
وقتی نگاهم میکنی قشنگیاتو دوست دارم
حالا که معصومه چشات رنگ نگاتو دوست دارم
وقتی صداتو می شنوم دلم برات پر میزنه

ترس یه روز ندیدنت غم بزرگ قلبمه


اینقدر تورو دوست دارم
که هیچکس کسی رو اینجوری دوست نداره
اینقدر برات میمیرم قدر یه دنیا خوبی قدر هزار تا ستاره
بی تو دلم میگیره وقتی تنها میشم کارم انتظاره

اینقدر تورو دوست دارم
که هیچکس کسی رو اینجوری دوست نداره
وقتی نگاهم میکنی قشنگیاتو دوست دارم
حالا که معصومه چشات رنگ نگاتو دوست دارم
وقتی صداتو می شنوم دلم برات پر میزنه
ترس یه روز ندیدنت غم بزرگ قلبمه

سکوت...

با توام
ای لنگر تسکین !
ای تکان موجهای دل !
ای آرامش ساحل !
با توام
ای نور !
ای منشور !
ای تمام طیف آفتابی !
ای کبود ارغوانی !
ای بنفشابی !
با توام ای شور !
ای دلشوره ی شیرین !
با توام
ای شادی غمگین !
با توام
ای غم !
ای غم مبهم !
ای ...
نمیدانم !
هر چه هستی باش !
اما کاش ... !
نه... جز اینم ارزویی نیست :

هر چه هستی باش !
اما .... باش !
  

(قیصرامین پور)

سکوت...

 دل تنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست
در گیتی و افلاک به جز تو قمرم نیست
با عشق تو شب را به سحر گاه رسانم
بی لذت دیدار تو شب را سحرم نیست 

تقدیم به...

سکوت...

رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن

به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن

بزار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق

تقصیر چشمای تو بود ‌‌‌، وگرنه ما کجا و عشق ؟

سرم تو لاک خودم و دلم یه جو هوس نداشت

بس که یه عمر آزگار کاری به کار کس نداشت

تا اینکه پیدا شدی و گفتی ازاین چشمای خیس

تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس

عشقمو دست کم نگیر درسته مجنون نمیشم

وقتی که گریه می کنی حریف بارون نمیشم

رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن

به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن

هنوز یه قطره اشکتو به صد تا دریا نمی دم

یه لحظه با تو بودنو به عمر دنیا نمی دم

همین روزا بخاطرت به سیم آخر می زنم

قصه عاشقیمونو تو شهرمون جار می زنم

سکوت...

میزان شایستگی شما برای مدیریت

 
آزمون زیر از چهار سؤال تشکیل شده که به شما خواهد گفت آیا برای این که یک مدیر حرفه‌ای باشید، شایستگی لازم را دارید یا نه؟

 
سؤال‌ها مشکل نیستند. در مورد هر سؤال اول سعی کنید خودتان پاسخ بدهید و بعد پاسخ را بخوانید تا ببینید درست جواب داده‌اید یا خیر.
 
1-از شما خواسته شده یک زرافه را در یخچال قرار دهید. چطور این کار را انجام می‌دهید؟
.
 
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
 
پاسخ: درب یخچال را باز می‌کنیم. زرافه را داخل یخچال می‌گذاریم و سپس درب آن را می‌بندیم. هدف از این سؤال این است که مشخص شود آیا شما از آن دسته افرادی هستید که تمایل دارند مسائل ساده را خیلی پیچیده ببینند یا خیر!
 
2-حال از شما خواسته شده یک فیل را در یخچال قرار دهید. چه می‌کنید؟
.
.
.
.
.
.
.
 
.
.
.
.
 
پاسخ: آیا پاسخ شما این است که درب یخچال را باز می‌کنیم و فیل را در یخچال می‌گذاریم و درب آن را می‌بندیم؟
نه! این درست نیست!
پاسخ صحیح این است که درب یخچال را باز می‌کنیم. زرافه را از یخچال خارج می‌کنیم. فیل را در یخچال می‌گذاریم و درب آن را می‌بندیم. این سؤال برای این است که مشخص شود آیا شما به نتایج کار های قبلی خود و تأثیر آن برتصمیم گیری‌های بعدی‌تان فکر می‌کنید یا خیر.
 
3-شیر(شاه جنگل) یک کنفرانس برای حیوانات جنگل ترتیب داده است که به جز یک حیوان، همگی حیوانات در آن حضور دارند. آن یک حیوان غایب کیست؟
.
.
.
.
.
.
.
 
.
.
.
.
 
پاسخ:‌ یادتان رفته که فیل الان در یخچال است؟ پس حیوان غایب این جلسه باید فیل باشد! هدف از این سؤال این است که حافظه شما در به خاطر سپردن اطلاعات سنجیده شود.
اگر تا این جا به سؤالات پاسخ درست نداده‌اید نگران نباشید، هنوز یک سؤال دیگر مانده است.
 
4-باید از یک رودخانه عبور کنید که محل سکونت کروکودیل هاست. شما قایق ندارید. چه می‌کنید؟
.
.
.
.
.
.
.
 
.
.
 
.
 
پاسخ: خیلی ساده است! به داخل رودخانه پریده و با شنا کردن از آن عبور می کنید.
کروکودیل‌ها؟ آنها الان در جلسه‌ای هستند که شیرشاه ترتیب داده! هدف از این سؤال این است که مشخص شود آیا از اشتباه‌های قبلی خود درس می‌گیرید که دوباره آن ها را تکرار نکنید یا خیر.

سکوت...

 

سرخ صورتم از سیلی ، اما زرد تنم
یوسف هم دست حق و پاره پاره پیرهنم
یوسف هم دست حق و پاره پاره پیرهنم
از درون همه ویرونم ، اما ظاهرم آباد
شهر خاموشانه قلبم ، رو لبام پره فریاد
من همه نقدینه هام رو پای عاشقی دادم
پا به زنجیر و اسیرم ، اما از خودم آزاد
سرخ صورتم از سیلی ، اما زرد تنم
یوسف هم دست حق و پاره پاره پیرهنم
یوسف هم دست حق و پاره پاره پیرهنم

آبروم رفته از دست آوازه های عشق
مونده ام بی پناه ، پشت دروازه های عشق
روز بی ابرم و مثل خارم به چشم شب
قلب من شده باز ، سپر تازه های عشق
سرخ صورتم از سیلی ، اما زرد تنم
یوسف هم دست حق و پاره پاره پیرهنم
یوسف هم دست حق و پاره پاره پیرهنم 

............... 

سرخ صورتم...

سکوت...

 

گاهی وقتا لایق بودنم لیاقت میخواد... 

گاهی وقتا هر چه سعی می کنیم لایق اونی که دوستش داریم بشیم بازم لیاقتشو پیدانمیکنیم... 

چرا؟؟؟؟ 

منم تو همین چراش موندم 

اخه چرا؟؟؟؟؟؟؟ 

واسه همونه دیگه که: 

لایق شدن هم لیاقت میخواد... 

...........

سکوت...

آیکون   

داشتن یابه دست آوردن کسی آنقدرهاهم مهم نیست

چیزی که مهم است این است که:

عاشقانه یک دیگررا دوست داشته باشید 

.......

همه قراردادها را روی کاغذ بی جان نمی نویسند

بعضی از عهد ها را روی قلب هم می نویسیم

حواست به این عهد های غیر کاغذی باشد

شکستنشان

یک ادم را می شکند . . .

سکوت...

غروبا میون هفته بر سر قبر یه عاشق

یه جوون میاد میذاره گلای سرخ شقایق

بیصدا میشکنه بغضش روی سنگ قبر دلدار

اشک میریزه از دو چشمم مثه بارون وقت دیدار

زیر لب با گریه میگه مهربونم بی وفایی

رفتی و نیستی بدونی چه جگر سوزه جدایی

اخه من تورو می خواستم او نجیب خوب و پاک

اون صدای مهربون نه سکوت سرد خاک

تویی که نگاه پاکت مرهم زخم دلم بود

دیدنت حتی یه لحظه راه حل مشکلم بود

تو که ریشه کردی با من, توی خاک بی قراری

تو که گفتی با جدایی هیچ میونه ای نداری

پس چرا تنهام گذاشتی توی این فصل سیاهی

تو عزیز ترینی اما یه رفیق نیمه راهی

داغ رفتنت عزیزم خط کشید رو بودن من

رفتی و دیگه چه فایده داره ناله و ضجه و شیون

تو سفر کردی به خورشید, رفتی اونور دقایق

منو جا گذاشتی اینجا با دلی خسته و عاشق

نمی خوام بی تو بمونم, بی تو زندگی حرومه

تو که پیش من نباشی همه چی برام تمومه

عاشق خسته و تنها سر گذاشت رو خاک نمناک

گفت که جگر گوشه عشقو دادمش دست تو ای خاک

نذاری تنها بمونه همدم چشم سیاش باش

شونه کن موهاشو اروم شبا قصه گو براش باش

و غروب با اون غرورش نتونست دووم بیاره

پا کشید از اسمونو جاشو داد به یه ستاره

اون جوون داغ دیده با دلی شکسته از غم

بوسه زد رو خاک یار و دور شد اهسته و کم کم

اما چند قدم که دور شد دوباره گریه رو سر داد

روشو برگردوند و داد زد:

"بخدا نمیری از یاد" 

.........................................

سکوت...

صبر کن عشق تو تفسیر شود بعد برو     یا دل از ماندن تو سیر شود بعد برو

خواب دیدی که دل دست به دامان تو شد     تو بمان خواب تو تعبیر شود بعد برو

لحظه ای باد تو را خواند که با او بروی    
تو بمان تا به یقین دیر شود بعد برو

صبر کن عشق زمینگیر شود بعد برو
    
یا دل از دیده ی تو سیر شود بعد برو

تو اگر کوچ کنی بغض خدا می شکند
     تو بمان گریه به زنجیر شود بعد برو 

............ 

بعدبرو...

سکوت...

تکیه کن بر شانه ام ای شاخه نیلوفرینم 

تا غم بی تکیه گاهی را به چشمانت نبینم

سکوت...

سلام ... 

من اومدم بعد یه غیبت نسبتا طولانی... 

بابت غیبتم از همه معذرت میخوام... 

قئل میدم دیگه دیر اپ نکنم... 

درضمن اینو بگم که گاهی وقتا مشکلاتی پیش میاد که دیر اپ میکنم که امیدوارم منو ببخشید  

ضمنا التماس دعا دارم از همتون... 

مرسی  

مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرسی 

بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــای 

سکوت...

کاش می دانستی چقدر دلم بهانه ی تو رو میگیره هر روز

کاش می دانستی چقدر دلم هوای با تو بودن کرده

کاش می دانستی چقدر دلم از این روزهای سرد بی تو بودن گرفته

کاش می دانستی چقدر دلم برای ضرب آهنگ قدمهایت

گرمی نفسهایت ، مهربانی صدایت تنگ شده

 کاش می دانستی چقدر دلواپس تو ام 

کاش می دانستی چقدر تنهام ، چقدر خسته ام

 و چقدر به حضور سبزت محتاجم 

و همیشه از خودم می پرسم این همه که من به تو فکر می کنم

تو هم به من فکر می کنی؟

سکوت...

اس ام اس شب یلدا ۹۰بیا ماه من و یلدای من باش

شب بارانیه دی ماه من باش

بیا زیباترین مجنون این شب

یه عمری با من و لیلای من باش . . .
.................................................. 

پیامک مخصوص شب یلدا ۹۰
شب یلدای من آغاز شد

نه سرخی انار نه لبخند پسته نه شیرینی هندوانه

بی تو یلدا زجر آور ترین شب دنیاست

بی من یلدایت مبارک 

................................................  

یلداست ، بگذاریم هر چه تاریکی هست

هرچه سرما و خستگی هست تا سحر از وجودمان رخت بربندد

امشب بیداری را پاس داریم تا فردایی روشن راهی دراز باقیست . . .

شب یلدا مبارک

سکوت...

شب یلدا ز راه آمـــــــــــد دوبـــــــــاره        بگیر ای دوست! از غمهـــــــا کناره

شب شادی وشـــور و مهربانی است        زمـــــــان همدلی و همزبانی است

در آن دیدارهــــــــــــا تا تـــــــــازه گردد        محبت نیـــــــــــــــز بی اندازه گـردد

به هرجا محفلی گرم و صمیمی است      که مهمانی درآن رسمی قدیمی است

به دور هم تمـــــــــــام اهــــــل فامیل         شده بر پا بســــاط میــــوه – آجیل

ز خـــوردن خوردنِ این شـــــــــام چلّه         شود مهمان حسابی چاق و چلّه!!

همــــــــــه با انتظاری عاشقــــــــــانه         نظـــــــر دارند ســـــــــوی هندوانه!

نشسته با تفاخـــــــــر  تــوی سینی          کنارش چاقـــــــــــویی را هم ببینی

چو گــــــــردد قــاچ قــــاچ آن هندوانه          شود آب از لب و لوچـــــــــــه روانه!

بســــــاط خنده و شادی فراهـــــــــم         اس ام اس می رسد پشت سر هم

جوانان آن طرف تـــر  جـــــــوک بگویند         دل از گرد و غبــــــار غـــــم بشویند

کسی را گـــر صدایی نیم دانگ است         در این محفل پی تولید بانگ است!!

زند بــــــــا “ای دل ای دل”  زیـــــر آواز         ز بعد آن  “هاهاها”یی کند ســـــاز!

ببندد چشــــــــم و جنباند ســـرش را         بخواند شعـــــــــــــرهای از برش را!

چنین با شور و نغمه – شعر و دستان        خرامان می رســــــد از ره زمستان

شمردم مــــن ز چلّــــــــه تا به نـــوروز        نمانده هیچ؛ جز  هشتاد و نه روز !

کنـــــون معکــــــــــوس بشمارید یاران        که در راه است فصــــــــل نوبهاران….

سکوت...

یارو 10 کالری از خوردن یه رانی وارد بدنش میشه ، ولی حاضره 12 کالری بسوزنه اون دو تا تیکه میوه باقیمونده ته قوطی و در بیاره
 
 
  
هیچ کادوی زشت و به درد نخوری دور انداخته نمیشود !
فقط از خانه ای به خانه دیگر و از شخصی به شخص دیگر منتقل میشود !
 
 
 
من نمیدونم این مامانا که وسایل خودشون رو یه جایی میزارن,
بعد خودشونم یادشون میره کجاس ... چه جوریه که تو پیدا کردن وسایلی
که ما به اصطلاح تو 7 تا سوراخ موش قایم میکنیم تبحر خاصی دارن
 
 
 
 
اندر حکایت اختلاس بزرگ:
شهرام جزایری: «منو از اینجا بیارین بیرووووون... اینا دارن منو مسخره میکنن... به من میگن آفتابه دزد!!!»
 
 
  
خدایا فقرای کشورم را به سومالی منتقل کن تا از کمک های ما برخوردار شوند!
 
 
 
یکی از نمونه های بارز تهاجم فرهنگی اینه که:سالهاست در تولید گوجه فرنگی خود کفا شدیم اما هنوز اسمش به گوجه ملی تغییر نیافته!
 
 
خدایا لطفا برو و به بعضی از آنهاییکه ایمان آورده اند یادآوری کن که تو خدا هستی نه آنها !!
 
 
راز موفقیت چیست؟ "تصمیم گیری درست".
تصمیم گیری درست از چه ناشی میشود؟ "از تجربه"
تجربه از چه بدست می آید؟ "از تصمیم گیری های غلط !!
 
  
 
خدایا
گناهانم را نادیده بگیر
همانگونه که دعاهایم را نشنیده می گیری … !
 
  
 
پس از مرگ از شخصی پرسیدند :
جوانی خود را چگونه گذراندی ؟
ندایی از عرش برآمد که :
بدبخت ایرانیه ،
ولش کنین ،
برین سراغ سوال بعدی....
 
 
   
اینایی که برای سلامتی امام زمان دعا می‌کنند چی تو کله‌شونه؟ آیا فکر می‌کنند مثلن ممکنه ایشون سرطان خون بگیره، کل پروژه ظهور کنسل بشه یا چی؟؟
 
   
یه روز یه بابایی پسرش فارغ التحصیل میشه ..هیچی هم بارش نبوده.
زنگ میزنه به پارتیش میگه : دمت گرم واسه پسرم یه شغلی پیدا کن.
پارتیه میگه : میخوای سفیرش کنم؟
باباهه میگه : نه بابا اون خیلی زیاده..
پارتیه میگه : میخوای وزیرش کنم ؟
... ... ... ... باباهه میگه : اوووووووف نه...
پارتیه میگه : میخوای وکیلش کنم ؟
باباهه میگه : نه بابا یه جایی کارمندی چیزیش کن..
پارتیه میگه : شرمنده اون دیگه سواد میخواد... :
 
 
فقط یه ایرانی میتونه شامپو رو تو یه هفته تموم کنه و تهش رو با آب قاطی‌ کنه و یک ماه بیشتر استفاده کنه
 
 
 امروز داشتم کتاب میخوندم یه جمله خیلی قشنگ توش دیدم... خواستم لایک بزنم که یهو یادم افتاد کتاب نه فیسبوک...
 
 
 
وقتی حـــاجــــی میشی که هفت بار خدا رو دور زده باشی
   
 
خدا نگذره از کسانی که شیر حموم رو روی وضعیت دوش می‌بندن و از حموم خارج می‌شن!
 
 
عمه ی توماس ادیسون مجددا در بیانیه ای به مردم شریف ایران اعلام کرد:
توماس فقط برق را اختراع کرده است لطفا به خاطر قبضش ما را مورد عنایت قرار ندهید
!!!!! والاااااااا چه کاریه..
 
 
تا حالا دقت کردین سر سفره وقتی به طرفت میگی نمکدون و بده ...اول خودش نمک میریزه رو غذاش بعد میدن بهت
 
  
بعد از یک عمر، بالاخره نفهمیدم که هنگام روبوسی باید دو بار صورت طرف مقابل رو ببوسم یا سه بار، تا هر دو نفر ضایع نشیم
 
 
پدر بزرگ رو به نوه:
بدو برو قایم شو
امروز مدرسه رو پیچوندی معلمت اومده دنبالت
نوه: نـــــــه، شما باید قایم شی، ... من بش گفتم نمیام چون شما فوت کردین!!!
 
 
  
دیــکتــاتــور کیــست؟
دیــکتــاتــور اون بچّه ی دو سالـــست که بیست نــفــر مجبورند به خاطــر اون کــارتون نــگاه کنــنــد
 
 
یکی از ترس ناک ترین جملات دوران مدرسه ،این بود که : "یه برگه از کیفتون بیارید بیرون"
 
 
بیشتر مردم دنیا یکشنبه ها میرن کلیسا,برای سلامتی مردم جهان دعا میکنن تو ایران مردم جمعه ها میرن نماز جمعه,برای بیشتر مردم دنیا آرزوی مرگ میکنن.!!!
 
 
    
سیب تا حالا 3تا کار مهم کرده!!
اول حوا رو گول زد،
بعد نیوتن رو از خواب بیدار کرد،
و در آخر نظر آقای استیو جابز - رئیس کمپانیApple - رو به خودش جلب کرد
 

سکوت...

من هر وقت یک کار خوب میکنم مامانم به من میگوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب میگیرم.من تا به حال پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است
حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب میکرده که مامانش به اندازه استادیوم ازادی برایش زن گرفته بود.ولی من موتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا ادم بشود چون بابایمان همیشه میگوید مشکلات انسان را ادم میکند 
درعزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند.مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم میخوریم.از لحاظ فکری هم دو طرف باید به هم بخورند.ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم میگوید این ساناز بیشتر از تو هالیش میشود.در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست
چه بسیار ادمهای بزرگی بوده اند کهکارشان به طلاغ کشیده شده و چه بسیار ادمهای کوچکی که نکشیده شده.مهم اشق است!
اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمیخواهد و دایی مختار هم از زندان در می اید
من تا به حال کلی سکه جمع کرده ام و میخواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعد به زندان نروم
مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمیکند.همین خرج های ازافی باعث میشود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی"دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود  دایی مختار میگفت پدر خانومش چتر باز بود.خب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد.
البته من و ساناز توافق کردیم که به جای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم هم ارزانتر است هم خوشمزه تراست تازه وقتی میخوری خش خش هم میکند
اگر ادم زن خانه دار بگیردخیلی بهتر است وگرنهادم مجبور میشود خودش خانه بگیرد.زن دایی مختار هم خانه دار نبود ودایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد.میگفت چون رهم و اجاره بالاست انها رفته اند پایین
اما خانوم دایی مختار هم میخواست برود بالا.حتمن از زیر زمینی میترسید.ساناز هم از زیر زمینی میترسد.برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم.اما ساناز از ان بالا افتاد و دستش شکست.از ان موقه خاله با من قهر است.قهر بهتر از دعواست.ادم وقتی قهر میکند بعد اشتی میکند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری میکند بعد خانومش میرود دادگاه شکایت میکند بعد میایند دایی مختار را میبرند زندان!!البته زندان ادم را مرد میکند.عزدواج هم ادم را مرد میکند
اما ادم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است!...این بود انشای من
 
از دفتر انشای یک بچه
نویسنده شناسایی نشد!!