-
19/9/99
1399,09,19 20:48
99/9/19
-
میلاد... تولدم...
1399,09,19 20:46
برای روز میلاد تن من نمی خوام پیرهن شادی بپوشی به رسم عادت دیرینه حتی، برایم جام سرمستی بنوشی برای روز میلادم اگر تو، به فکر هدیه ای ارزنده هستی منو با خود ببر تا اوج خواستن، بگو با من که با من زنده هستی که من بی تو نه آغازم نه پایان تویی آغاز روز بودن من نذار پایان این احساس شیرین بشه بی تو غم فرسودن من نمی خوام از...
-
سکوت...
1398,08,14 15:30
سکوت سرشارازناگفته هاست...
-
سکوت...
1397,11,30 20:19
من هیچکس را دوست دارم و هیچکس مرا...
-
سکوت
1397,02,07 14:27
منو ببخش عزیزم که از تو می گریزم می سوزم و خاموشم تو خودم اشک می ریزم از لحظه تولد سفر تقدیر من بود تنم اسیر جاده دلم اسیر تن بود یه قصه ی تازه نیست خونه به دوشی من هراس دل سپردن عذاب دل بریدن اگه یه دست عاشق یه شب پناه من شد فردا عذاب جاده شکنجه گاه من شد لحظه ی رفتنه دستاتو می بوسم باید برم حتی اگه اونجا بپوسم منو...
-
سکوت...
1395,10,17 09:36
تلـــخ ترین رفتن ها ... رفتنی است که با سکـــوت شروع شود آری رفتن ها .... شــروعِ یک درد است بی پایان تلخ و عمیق..
-
تولدم مبارک...سکوت
1395,09,20 05:47
سلام من،چطوری من؟ مزاحم تنهاییت نمیشوم،فقط خواستم تولدت را تبریک بگویم... من،تولدت مبارک... سکوت...
-
دلتنگیها...سکوت
1395,03,14 17:01
دلتنگےهایَم را زیر بغل زَدهام نشستہام در انتظار روزهاےِ مبادا سهم من از تــو همـین دلتنگـےهاییست ڪہ بے دعوت مےآینـد وخیال رفتن ندارند
-
سهم من از تو, سکوت....
1395,03,14 16:57
دلتنگےهایَم را زیر بغل زَدهام
-
سکوت...فریدون مشیری
1394,10,08 16:09
فریدون مشیری... ای عشق ٬ شکسته ایم٬ مشکن ما را این گونه به خاک ره میفکن ما را ما در تو به چشم دوستی میبینیم ای دوست مبین به چشم دشمن ما را ای عشق ٬ پناهگاه پنداشتمت٬ ای چاه نهفته! راه پنداشتمت٬ ای چشم سیاه٬ آه ای چشم سیاه٬ آتش بودی٬ نگاه پنداشتمت ای عشق ٬ غم تو سوخت بسیار مرا٬ آویخت مسیح وار بر دار مرا٬ چندان که دلت...
-
میلاد...
1394,09,20 15:04
برای روزمیلاد تن من... نمیخوام پیرهن شادی بپوشی... برسم عادت دیرینه حتی... برایم جام سرمستی بنوشی... برای زوز میلادم اگرتو... به فکر هدیه ای ارزنده هستی... منو با خود ببرتا اوج خواستن... بگو با من ..که با من زنده هستی... برای روز میلادم اگرتو...
-
سکوت...
1394,05,30 07:30
سلام ای عشق دیروزی،منم آن رفته از یادی که روزی چشمهایم را،به دنیایی نمیدادی سلام ای رفته از دستی،که میدانم نمی آیی و میدانم برای من،امیدی رفته بر بادی به خاطر داریَم آیا؟!به خاطر دارمت آری! سلام ای باور پاکی،که از چشمم نیفتادی قلم آبستنِ بغضی،که میپیچد به خود هرشب و میزاید تو را با درد،شبیهِ حس ِ میلادی اسیر عشق من...
-
سکوت...شاملوی بزرگ
1394,05,02 20:35
اشک رازیست لبخند رازیست عشق رازیست اشک آن شب لبخند عشقام بود. قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی صدا نیستم که بشنوی یا چیزی چنان که ببینی یا چیزی چنان که بدانی... من درد مشترکام مرا فریاد کن. درخت با جنگل سخنمیگوید علف با صحرا ستاره با کهکشان و من با تو سخنمیگویم نامات را به من بگو دستات را به من بده...
-
تولد...سکوت...
1394,04,29 19:25
27 برای روز میلاد تن من، نمی خوام پیرهن شادی بپوشی به رسم عادت دیرینه حتی، برایم جام سرمستی بنوشی برای روز میلادم اگر تو، به فکر هدیه ای ارزنده هستی منو با خود ببر تا اوج خواستن، بگو با من که با من زنده هستی که من بی تو نه آغازم نه پایانم، تویی آغاز روز بودن من نذار پایان این احساس شیرین، بشه بی تو غم فرسودن من نمی...
-
لالایی.مریم حیدرزاده.سکوت...
1394,04,27 09:48
من دکلمه شو گوش دادم خیلی زیباست.. لا لا لا لا نخواب سودی نداره همون بهتر که بشماری ستاره همون بهتر که چشمات وا بمونه که ماه غصه اش نشه تنها بیداره لا لا لا لا نخواب باز هم سفر رفت نمیدونم به کارون یاخزر رفت فقط دردم اینه مثل همیشه بدون اطلاع و بی خبر رفت لا لا لا لا نخواب میدونه جنگه دست هر کی میبینی یه تفنگه یه عمره...
-
[ بدون عنوان ]
1394,04,26 09:32
سفر کردم که یابم بلکه یارم را نجستم یار و گم کردم دیارم رو از اون روزی که من بار سفر بستم به هر جایی که رفتم دربه در گشتم فراموشم مکن من یار دیرینم بیا خالیست جای تو به بالینم تو رو در خواب های خویش می بینم در آغوشم بگیر از خود رهایم کن گرفتار سکوتم من صدایم کن میان روزهای بیش جایم کن سفر کردم که یابم بلکه یارم را...
-
سکوت... فروغ
1394,04,09 15:26
★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆★ باز من ماندم و خلوتی سرد خاطراتی ز بگذشته ای دور یاد عشقی که با حسرت و درد رفت و خاموش شد در دل گور روی ویرانه های امیدم دست افسونگری شمعی افروخت مرده ئی چشم پرآتشش را از دل گور بر چشم من دوخت ناله کردم که ای وای، این اوست در دلم از نگاهش، هراسی خنده ای بر لبانش گذر کرد کای هوسران، مرا می شناسی...
-
سکوت...افلاطون
1394,03,23 19:22
سکوت سرشارازسخنان ناگفته است... افلاطون... افلاطون راگفتند: چرا هرگز غمگین نمیشوی؟ گفت دل برآنچه نمی ماند نمی بندم. فردایک راز است; نگرانش نباش. دیروزیک خاطره بود; حسرتش رانخور. و امروزیک هدیه است; قدرش را بدان و از تک تک لحظه هایت لذت ببر.* از فشار زندگی نترسید به یاد داشته باشید که فشار توده زغال سنگ را به الماس...
-
پدر...مادر...سکوت...
1394,03,13 10:47
وقتی که 19 ساله بودی، اون، شهریه دانشگاهت رو پرداخت، همچنین، تو رو تا دانشگاه رسوند و وسائلت رو هم حمل کرد تو هم با گفتن یه خداحافظِ خشک و خالی ، بیرون خوابگاه ازش جدا شدی ، به خاطر اینکه نمی خواستی بهت بگن بچه مامانی و اون هموم جا خشکش زد وقتی که 20 ساله بودی، اون، ازت پرسید که، آیا شخص خاصی(به عنوان همسر) مد نظرت...
-
سکوت...
1394,03,11 17:19
اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم چنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتد تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم دلم صد بار میگوید که چشم از فتنه بر هم نه دگر ره دیده میافتد بر آن بالای فتانم تو را در بوستان باید که پیش سرو بنشینی و گر نه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم...
-
چرا رفتی...؟ سکوت...
1394,03,05 00:48
چرا رفتی چرا من بیقرارم به سر سودای آغوش تو دارم نگفتی ماه تاب امشب چه زیباست ندیدی جانم از غم ناشکیباست چرا رفتی چرا من بیقرارم به سر سودای آغوش تو دارم ♫♫♫♫♫♫ خیالت گرچه عمری یا ر من بود امیدت گرچه در پندار من بود بیا امشب شرابی دیگرم ده ز مینای حقیقت ساغرم ده چرا رفتی چرا من بیقرارم به سر سودای آغوش تو دارم...
-
سکوت...
1394,02,17 18:40
بعضی وقتها سکوت میکنی چون اینقدر رنجیدی که نمی خوای حرف بزنی . . . بعضی وقتهام سکوت می کنی چون واقعا حرفی برای گفتن نداری . . . گاهی مواقع سکوت یه اعتراضه. . . گاهی مواقع انتظاره. . . اما بیشتر وقتها سکوت واسه اینه که هیچ کلمه ای نمی تونه غمی رو که تو وجودت داری،توصیف کنه...........
-
خنده تلخ من...سکوت...
1394,01,26 04:44
روی آوردن یک جامعه به طنز، آخرین مرحله مواجهه او با یک تراژدی جمعی است. وقتی جامعه ای به ساختن لطیفه در مورد تراژدی های اجتماع خود رو می آورد ، این بدان معنی است که دیگر امیدی به حل مشکل خود ندارد. شاید این یکی از دلایلی است که هر موضوع فاجعه بار و تراژیکی در جامعه ما به سرعت به دست مایه ساختن گونه های مختلفی از طنز و...
-
همه لرزش دست ودلم...سکوت...
1394,01,09 18:56
همه لرزش ِ دست و دلم از آن بود که عشق پناهی گردد ، پروازی نه گریزگاهی گردد. آی عشق ، آی عشق چهره ی آبی ات پیدا نیست. و خنکای مرهمی بر شعله ی زخمی نه شور ِ شعله بر سرمای درون. آی عشق ، آی عشق چهره ی سُرخ ات پیدا نیست. غبار ِ تیره ی تسکینی بر حضور ِ وَهن و دنج ِ رهایی بر گریز ِ حضور، سیاهی بر آرامش آبی و سبزه ی برگچه بر...
-
هنگام وداع تو زبس گریه که کردم/دورازرخ توچشم مرانورنماندست
1394,01,08 22:30
منو ببخش عزیزم که از تو می گریزم می سوزم و خاموشم تو خودم اشک می ریزم از لحظه تولد سفر تقدیر من بود تنم اسیر جاده دلم اسیر تن بود یه قصه ی تازه نیست خونه به دوشی من هراس دل سپردن عذاب دل بریدن اگه یه دست عاشق یه شب پناه من شد فردا عذاب جاده شکنجه گاه من شد لحظه ی رفتنه دستاتو می بوسم باید برم حتی اگه اونجا بپوسم منو...
-
سکوت...شعر...
1393,12,21 06:18
... این شعر واقعا فوق العاده است در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست می نشینی روبرویم، خستگی در میکنی چای می ریزم برایت، توی فنجانی که نیست باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟! باز میخندم که خیلی، گرچه میدانی که نیست شعر می خوانم برایت، واژه ها گل می کنند یاس و مریم میگذارم،...
-
روزگار...سکوت...
1393,12,04 18:47
گرگ عاشق آهویی شد, تمام دندان هایش راکشیدکه اورانخورد,آهوی اورفت·حالااومانده وبره هایی که به اومیخندند···· این است رسم زندگانی ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺷﺒﻴﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﻳﺸﺎﻥ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ﺳﺎﺩﻩ ﻟﻮﺡ ﻧﺒﺎﺵ!! ﻫﻴﭽﻜﺲ,ﺩﻳگرﯼ ﺭﺍ,ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻴﺰﯼ ﻛﻪ ﻫﺴﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ ! ﻋﻼﻗﻪ ﯼ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﻪ ﻫﻢ,ﺍﺯ ﻧﻴﺎﺯﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﻴﺸﻮﺩ, ﻧﻴﺎﺯﻫﺎیی ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪﺭﻭﺯﯼ,ﺁﺩﻡ ﺩﻳﮕﺮﻱ,ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻬﺘﺮﯼ ﺑﺮﺍﻳﺸﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ...
-
[ بدون عنوان ]
1393,11,22 08:41
سلام. حال همه ی ما خوب است. ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور که مردم به آن شادمانی بی سبب میگویند. با این همه عمری اگر باقی بود٬ طوری از کنار زندگی میگذرم که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد و نه این دل ناماندگار بی درمان... تا یادم نرفته است بنویسم حوالی خوابهای ما سال پربارانی بود میدانم همیشه حیات آنجا پر از...
-
تنهایی...سکوت...
1393,11,07 17:49
چه دردیست چه دردی است در میان جمع بودن ولی درگوشه ای تنها نشستن برای دیگران چون کوه بودن ولی در چشم خود آرام شکستن برای هر لبی شعری سرودن ولی لبهای خود همواره بستن چه دردی است در میان جمع بودن ولی درگوشه ای تنها نشستن به رسم دوستی دستی فشردن ولی با هر سخن قلبی شکستن به نزد عاشقان چون سنگ خاموش ولی در بطن خود غوغا...
-
فداتون بشم...
1393,10,29 19:26
سلام دوستان عزیزم.. بعد ی مدت غیبت اومدم خدمتتون... شرمنده همه عزیزانی هستم که تو این مدت اومدن سر زدن و منت سرم گذاشتن و قدم رو چشمم گذاشتن و به وبلاگ خودشون سکوت سرزدن... فداتون بشم.دوستون دارم...