ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
غروبا میون هفته بر سر قبر یه عاشق
یه جوون میاد میذاره گلای سرخ شقایق
بیصدا میشکنه بغضش روی سنگ قبر دلدار
اشک میریزه از دو چشمم مثه بارون وقت دیدار
زیر لب با گریه میگه مهربونم بی وفایی
رفتی و نیستی بدونی چه جگر سوزه جدایی
اخه من تورو می خواستم او نجیب خوب و پاک
اون صدای مهربون نه سکوت سرد خاک
تویی که نگاه پاکت مرهم زخم دلم بود
دیدنت حتی یه لحظه راه حل مشکلم بود
تو که ریشه کردی با من, توی خاک بی قراری
تو که گفتی با جدایی هیچ میونه ای نداری
پس چرا تنهام گذاشتی توی این فصل سیاهی
تو عزیز ترینی اما یه رفیق نیمه راهی
داغ رفتنت عزیزم خط کشید رو بودن من
رفتی و دیگه چه فایده داره ناله و ضجه و شیون
تو سفر کردی به خورشید, رفتی اونور دقایق
منو جا گذاشتی اینجا با دلی خسته و عاشق
نمی خوام بی تو بمونم, بی تو زندگی حرومه
تو که پیش من نباشی همه چی برام تمومه
عاشق خسته و تنها سر گذاشت رو خاک نمناک
گفت که جگر گوشه عشقو دادمش دست تو ای خاک
نذاری تنها بمونه همدم چشم سیاش باش
شونه کن موهاشو اروم شبا قصه گو براش باش
و غروب با اون غرورش نتونست دووم بیاره
پا کشید از اسمونو جاشو داد به یه ستاره
اون جوون داغ دیده با دلی شکسته از غم
بوسه زد رو خاک یار و دور شد اهسته و کم کم
اما چند قدم که دور شد دوباره گریه رو سر داد
روشو برگردوند و داد زد:
"بخدا نمیری از یاد"
.........................................
سکوت فریاد من است
کس با من نمی گوید به تاوان کدامین جرم؟
به جرم این که انسانم دلی دارم در این سینه که می جوید پناهی را؟
سکوت فریاد تو وارامش من است...
چون در اوج ارامشم فریادمو بگوش همه میرسونم...
مرسی افسانه که اومدی...