سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکـــــــــــــــــــــوت...
سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکـــــــــــــــــــــوت...

به دنبالم مگردید...سکوت...

به دنبالم مگردید...

مرا کسی در باورش

به سیاه چال فراموشی فرستاده است.

چه کسی در اولین شب پاییز

خواب بهارگان چلچله ها را

در اندیشه بد سگال پرندگان جستجو کرد

که اینچنین مرا

در باورتان نقش بسته اید؟
 
آری...

کیفر سوزاندن حجره ها نیز بر گردن من است

مردم شهر آرام آرام به خواب میروند


تا شاید خواب دزد شهرشان را خواب ببینند.

اماجرم من

قدم زدن در جاده ای تاریک و خالیست

و کیفرم

جماعتی ست داس به دست

که درخت می پرستند و

استخوان مادران پیر میجوند.
 
من اما تب میکنم در بستری پنهان

ودر اندیشه جرمی شیرین

گرماگرم

جان میدهم تنها!!! 

........................... 

سکوت...

عشق من صبور و ساده ای اما ،عمیق و ژرف...سکوت...

شبی در شب ترین شبها، تو ماهم می شوی آیا؟!
تو تسلیم تماشای نگاهم می شوی آیا ؟!

شبیه یک پرنده، خیس از باران که می آیم

تو با دستان پر مهرت، پناهم می شوی آیا ؟!

پس از طی کردن فرسنگها راهی که می دانی

کنار خستگیها، تکیه گاهم می شوی آیا ؟!

شناکردن میان خاک را من بلد هستم

تو اقیانوس موج آماج راهم می شوی آیا؟!

نگاه ناشیانه من به هستی داشتم عمری

تو تصحیح تمام اشتباهاتم می شوی آیا ؟!

ا گر بی روز و بی تقویم ماندم من

به و صل فصلهایت، سال و ماهم می شوی آیا؟!

برای دوستم داری گواهت بوده ام عمری

برای دوستت دارم گواهم می شوی آیا؟!

شب افسانه ای با تو طلوع تازه ای دارد

تو در صبح اساطیری پگا هم می شوی آیا ؟!

عشق من صبور و ساده ای اما ،عمیق و ژرف،

برای حرف نجوا، نعره چاهم می شوی آیا ؟!

پس از صد سال ا گر بد ترجمه کردی نگاهم را

به پاس اشکهایم عذر خواهم می شوی آیا ؟!

تو شیرینتر از آن هستی که شادابیت کم گردد

و از خود تلخ می پرسم تباهم می شوی آیا؟!!!! 

حال که تنها شده ام می روی...سکوت...

حال که تنها شده ام می روی 
واله و رسـوا شده ام می روی 

حال کـه غیـر از تـو نـدارم کسی
این همـه تنها شده ام می روی
 

حال که چـون پیکر سوزان شمع
شعلــه سراپـاشــده ام می روی 

حـال کـه در بـزم خـرابـاتیـان
همـدم صهبا شده ام میروی
 

حال کـه در وادی عشق و جنون
لالــه صحــرا شـــده ام می روی
 

حـال که غیـر از تو ندارم کسی
دور ز تـن هـا شــده‌ام می‌روی 

حال که چون پیکر سوزان شمع
شعلـه سـراپا شـده‌ام می‌روی 

حـال کـه نادیده خریدار آن
گوهر یکتا شده ام میروی
 

حال که در بحـر تماشای تو
غرق تماشا شده ام میروی 

این همه تنها تو مرا خواستی
حال کـه تنهـا شـده ام میروی 

حـال کـه نادیـده خریـدار آن
گوهـر یکتـا شده ام میروی 

این همه رسوا تومراخواستی
حال که رسـوا شده ام میروی
 

...........................................................................

چو خم به جوشم و چشمی به انتظار تو دارم...سکوت...

ز اشک دیده به رنجم، ز سوز دل به عذابم

غـم تو شرم صفت، می کُشد در آتش و آبم

 

چو مو بر آتش هجران به خود چگونه نپیچم

کـه همـه طـراره از پـای تا بـه سر همه تابم

 

ندانم از کــه بپرسم حکایــت سـر زلفت

که غیر حرف پریشان نمی دهند جوابم

 

بریده خواب ز چشم مـن آسمان کــه مبــادا

خیال روی تو گاهی شود نصیب به خوابم

 

چرا بــه گردش پیمــانــه ام در افکنی از پــا

قسم به گردش چشمت که می نخورده خرابم

 

چو خم به جوشم و چشمی به انتظار تو دارم

ز زندگی نفسی تــا به جاست همچــو حبابــم

قفر حقیقی...سکوت...

فقر
میخواهم بگویم ……
فقر همه جا سر میکشد …….
فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ……فقر ، چیزی را ” نداشتن ” است ، ولی ، آن چیز پول نیست ….. طلا و غذا نیست…….
فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند ……
فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ که روزنامه های برگشتی را خرد میکند ……
فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند …..
فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود …..
فقر ، همه جا سر میکشد …….
فقر ، شب را ” بی غذا ” سر کردن نیست ..
فقر ، روز را ” بی اندیشه” سر کردن است

میلاد مبارک...سکوت...

ماهیگیر دلش سوخت... 

 

این بار ماهی بود که از فرط تنهایی  

 

قلاب را رها نمیکرد...  

 

....................................................... 

میلاد مسعود حضرت امام رضا(ع) مبارک...

رز...سکوت

سلام بعد یه مدت که باهاتون نحرفیدم... 

این گلو تقدیمتون میکنم... 

موفق باشید.. 

سکوت سرشار از ناگفته هاست...

پرنده...سکوت...

هرچی اون عکس خشنه این نازه... 

 عکس های جالب و دیدنی از حیوانات

خداحافظ...سکوت...

 

دیدمش از دور که می رفت                 

اشک سردی تو چشاش بود

                                        اون نمی خواست بره اما...

                                        زنجیره اجبار به اش بود

                                                                         می شنیدم هق هقش رو

                                                                         که می گفت تا فردا بدرود

 

لحظه های تلخ بود اما

دل من منتظرش بود

                                      به سلامت ای همه کس

                                     می دونم که بر می گردی

                                                                        میدونم دلت همین جاست

                                                                         از دلم سفر نکردی

 

خیلی زود رفت لب جاده

اما من اونو می دیدم

                                   خداحافظ گفتنش رو

                                    خیلی روشن می شنیدم 

          چند قدم مونده به بودن

زندگی دِین بزرگیست که بر گردن ماست...سکوت...

زندگی نیست به جز حرف محبت به کسی؛

ور نه هر خار و خسی زندگی کرده بسی.

زندگی فانونیست لب دریای خیال آویزان؛

می توان آن را دید و نه بیش؛

روشن است اما به اندازه خویش...

زندگی تابلوییست نیمه راه،

که ز سرمنزل مقصود خبر می آرد.

کار او هشدار است؛

-گر مسافر رهش بیدار است-

زندگی تجربه تلخ فراوان دارد.

دو سه تا کوچه و پس کوچهُ

اندازۀ یک عمر بیابان دارد...

زندگی زندانیست که در آن،

بیشتر از زندانی زندانبان دارد.

زندگی دِین بزرگیست که بر گردن ماست...

بدن شرح...سکوت...

 این یه بچه افغان هستش...

 

 

عجب صبری خدادارد...سکوت...

عجب صبری خدادارد

عجب صبری خدا اگر من جای او بودم

همان یک لحظه اول

که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان

جهان را با همه زیبایی و زشتی

بروی یکدگر ویرانه میکردم .

 دارد !

عجب صبری خدا دارد !

 

اگر من جای او بودم

که در همسایه صدها گرسته ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم

نخستین نعره مستانه را اموش آندم

بر لب پیمانه میکردم

 

عجب صبری خدا دارد !

 

اگر من جای او بودم

که میدیدم یکی عریان و لرزان، دیگری پوشیده از صد جامه رنگین

زمین و آسمان را

واژگون ، مستانه میکردم

 

عجب صبری خدا دارد !

 

اگر من جای او بودم

نه طاعت میپذیرفتم

نه گوش از بهر استغفار این بیدادگر ها نیز کرده

پارع پاره در کف زاهد نمایان

سبحه صد دانه میکردم  

عجب صبری خدا دارد ! 

اگر من جای او بودم

برای خاطر تنها یکی مجنون  صحرا گرد بی سامان

هزاران لیلی نازآفرین را کو بکو

آواره و دیوانه میکردم

 

عجب صبری خدا دارد !

 

اگر من جای او بودم

بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان

سراپای وجود بی وفا معشوق را

پروانه میکردم

 

عجب صبری خدا دارد !

 

اگر من جای او بودم

بعرش کبریایی ، با همه صبر خدایی

تا که میدیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری میفروشد

گردش این چرخ را

وارونه بی صبرانه می کردم

 

عجب صبری خدا دارد !

 

اگر من جای او بودم

که میدیدم مشوش عارف و عامی زبرق فتنه این علم عالم سوز مردم کُش

بجز اندیشه عشق و وفا، معدوم هر فکری

در این دنیای پر افسانه میکردم

 

عجب صبری خدا دارد !

 

اگر من جای او بودم

 

همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ، تاب تماشای تمام زشت کاریهای این مخلوق را دارد

وگرنه من به جای او چو بودم

یکنفس کی عادلانه سازشی

با جاهل و فرزانه میکردم

 

عجب صبری خدا دارد !    عجب صبری خدا دارد ! 

................................... 

 

خاطراتم را به یاد آر هر کجا بی من نشستی

 ...

خاطرت آید که آن شب

از جنگل ها گذشتیم 


بر تن سبز درختان


یادگاری نوشتیم


با من اندوه جدایی


نمیدانی چه ها کرد


نفرین به دست سرنوشت


تو را از من جدا کرد


بی تو بر روی لبانم


بوسه پژمرده گشته


بی تو از این زندگانی


قلبم آزرده گشته


بی تو ای دنیای شادی


دلم دریای درد است


چون کبوترهای غمگین


نگاهم مات و سرد است


ای دلت دریاچه نور


گر دلم را شکستی


خاطراتم را به یاد آر


هر جا بی من نشستی

بی تو بر روی لبانم


بوسه پژمرده گشته


بی تو از این زندگانی


قلبم آزرده گشته


بی تو ای دنیای شادی


دلم دریای درد است


چون کبوترهای غمگین


نگاهم مات و سرد است


ای دلت دریاچه نور


گر دلم را شکستی


خاطراتم را به یاد آر   


هر کجا بی من نشستی

............................................

خدایی که از روز ازل ناپیداست...سکوت...

سکوت...

گمشده ی من

سالها رفت و هنوز

یک نفر نیست بپرسد از من

که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریا است؟

نوری از روزنه فرداهاست

یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست؟ 

.........................................

فردا به خودم خواهی رسید!!!...سکوت...

اینجا زمین است ، زمین گرد است
تویی که مرا دور زدی... فردا به خودم خواهی رسید!!!
حال و روزت دیدنیست ...

" دیدنت دشوار است "...سکوت

مثل کبریت کشیدن در باد

" دیدنت دشوار است "

من که به معجزه ی عشق ایمان دارم

میکشم آخرین کبریتم را ...

هر چه بادا  باد !!!!

تبریک...سکوت...

سلام به همه اجیاااااااااااااااااااااااااااا 

 

تولد حضرت معصومه(س)وروز دختر مبارک... 

 

 

داداشیا صبر کنید تا روز مردبیاد... 

سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکوت...

آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت ، در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت ، خواست “تنهایی” ما را به رخ ما بکشد ، طعنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت

گناهی که پشیمانی بیاورد بهتر از عبادتی است که غرور بیاورد…

گناهی که پشیمانی بیاورد بهتر از عبادتی است که غرور بیاورد…

هیچ کس نسوخت دلش برام اونجور که تو دلسوزمی

هیچ کس نسوخت دلش برام اونجور که تو دلسوزمی


تویی که فقط دلواپس هر شب و هر روز منی


مادر چراغ خونمی،من بشکنم تو نشکنی


گُلِ گل خونه ی دلم،الهی قربونت برم


آی مهربون خانوم جونم،تویی دوا و درمونم


بخندونم بگریونم،بخندونم بگریونم


تو تنها عاشقی که توام نگی من می دونم


به پای عشقت می مونم،به  پای عشقت می مونم


می خوام که دیوونه بشم،از عطر بوی پیرهنت


موهامو شونه کن برام،بشون منو تو دامنت


گذاشتی عمرو جونِتُ به پای روزگار من


توی این دیار بی کسی تنها تو بودی یار من


مادر چراغ خونمی،من بشکنم تونشکنی


گل گل خونه ی دلم،الهی قربونت برم

از ته قلب خود بگو: یادت بخیر...سکوت...

هرگاه دفتر محبت را ورق زدی، هرگاه زیر پایت خش‌خش برگ‌ها را احساس کردی، هرگاه در میان ستارگان آسمان تک ستاره خاموش دیدی، برای یک بار در گوشه‌ای از ذهن خود نه به زبان بلکه از ته قلب خود بگو: یادت بخیر

خدایا!امشب خیلی خسته ام،فردابیدارم نکن...

خدایا!امشب خیلی خسته ام،فردابیدارم نکن...

گاهی چه زود دیر میشود...سکوت

یک عمر قفس بست مسیر نفسم را... 

حالا که دری هست مرا بال و پری نیست... 

حالا که مقدر شده ارام بگیرم... 

سیلاب مرا برده و از من خبری نیست... 

بگذار که درها همگی بسته بمانند 

وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست... 

(سکوت)

گفته بودم...سکوت

*****گفته بودم *******
 

گفته بودم با تو 


گفته بودم با تو 

 
ای همه مستی و شیدایی من
 

گفته بودم با تو
 

ای همه مونس تنهایی من
 

نفسم بی تو نفس نیست
گل نازم
 

دل من سنگ و قفس نیست
دل من دربدر خانه توست
 دل من رهگذر کوچه مستانه توست دل من می تپد از یاد تو باز


دل من می کشد از چشم تو ناز
 

گفته بودم و می گویم باز
به تو محتاجم و معتادم  

وهمین بود 

قصه عشق مسیحایی من
معنی عفت و رسوایی من
گفته بودم
لیک می گویم باز
 

که تویی دلیل شیدایی من.

**************
شب است و غربت و دلتنگی من
شکوه شِکوه ها افتاده بر تن
دلم از واژه غربت کبود است 


تمام بودنم بی تو نبود است
رخ تنهاییم بیمارو زرد است
 

عبور لحظه ها سنگین و سرد است
هجوم بی کسی بیداد کرده
 

دل از دلواپسی دنیای درده

****************
اگر ماه بودم،به هر جا که بودم
سراغ ترا از خدا می گرفتم
 

وگر سنگ بودم،به هر جا که بودی
سر رهگذر تو جا می گرفتم
اگر ماه بودی-به صد ناز شاید
 

شبی بر لب بام من می نشستی
وگر سنگ بودی،به هر جا که بودم
مرا می شکستی،مرا می شکستی!
************من سکوت خویش را گم کرده ام
لاجرم در این هیاهو گم شدم
من،که خود افسانه می پرداختم عاقبت افسانه مردم شدمای سکوت ای مادر فریادها
ساز جانم از تو پرآوازه بود 


تا در آغوش تو،راهی داشتم
چون شراب کهنه،شعرم تازه بود
در پناهت برگ و بار شکفت 


تو مرا بردی به شهر یادها
من ندیدم خوش تر از جادوی تو
ای سکوت،ای مادر فریادها!
 

گم شدم در این هیاهو،گم شدم
تو کجایی تا بگیری داد من؟
 

گر سکوت خویش را می داشتم
زندگی پر بود از فریاد من! 

(سکوت)

زنجیر را باور نکن...سکوت

بر روی بوم زندگی هر چیز میخواهی بکش 

 

زیبا و زشتش پای توست تقدیر را باور نکن 

 

تصویر اگر زیبا نبود نقاش خوبی نیستی  

از نو دوباره رسم کن تصویر را باور نکن 

 

خالق تورا شاد افرید ازاد ازاد افرید 

 

پرواز کن تا ارزو زنجیر را باور نکن... 

 

(سکوت)

رهایی...

سلام دوستان... 

 

 

دلم میخواد بعد یه مدت نسبتا طولانی که نبودم  

 

از همتون معذرت خواهی کنم امیدوارم عذرم را بپذیرید... 

 

خب دیگه گاهی وقتا ادما یه اشتباهایی میکنن که اغلب ناخواسته هستش مثل اشتباه من... 

از خدای مهربون طلب بخشش دارم و از همه اونایی که توی این مدت باید جواب نظراشونا میدادم یا سری به وبلاگشون میزدم... 

خلاصه همه کوتاهی های منو ببخشید به بزرگی خودتون... 

سکوت سرشار از ناگفته هاست...