ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
خرسند شدیم از این که امروز
رنگی دگر است نه رنگ دیروز
تا شب نشده رنگ دگر شد
گفتند از این نکته هزار نکته بیاموز
فریاد زدیم که ای چرخ گردون
لیلا تو نداده ای به مجنون
فریاد بر آمد آنکه خاموش
کم داد اگر نگیرد افزون
خاموش شدیم در خموشی
رفتیم سراغ می فروشی
فریاد زدیم دوای ما کو ؟
گویند دواست باده نوشی
هوشیار نشد مگر که مدهوش
این با گران بگیرم از دوش
آرام کنار گوش ما گفت
این با گران تو مفت مفروش
از خود به کجا شوی تو پنهان
از خود به کجا شوی گریزان
بیداری دل چنین مخوابان
سخت آمده است مبخش تو آسان
هوشیار شدیم از اینکه هستیم
رفتیم و در میکده بستیم
با خود به سخن چنین نشستیم
ما باده نخورده ایم و مستیم
مسجد سر راه از آن گذشتیم
بر روی درش چنین نوشتیم
در میکده هم خدای بینی
با مرد خدا اگر نشینی
................
منبع:ف ب
کسی دیگر نمیکوبد در این خانه ی متروک ویران را
کسی دیگر نمیپرسد چرا تنهای تنهایم
ومن چون شمع میسوزم ودیگر هیچ چیز از من نمیماند
ومن گریان و نالانم و من تنهای تنهایم
درون کلبنه ی خاموش خویش اما
کسی حال من غمگین نمیپرسد
ومن دریای پراشکم که توفانی به دل دارم
درون سینه ی پرجوش خویش اما
کسی حال من تنها نمیپرسد
ومن چون تک درخت زرد پاییزم
که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او
ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند