سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکـــــــــــــــــــــوت...
سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکـــــــــــــــــــــوت...

سکوت...

چه بشکن بشکنی داریم من و دل امشب...
ولی تنها شکستنی من و دل سکوت است که انهم سرمایه است.عمر است پس...

سکوت...

باید بروم...باید زود بروم...تا دیر نشده باید بروم از اینجا...
اینجا دل ادم درد میاید!!!
اینجا هوا خوب نیست...نفس کشیدنم سخت است.نمیدانم انجا هوایش چطور است!!
کاش هوای انجا خوب باشد تا دل در نیاید...نفس کشیدن راحت باشد...و زندگی...
.....
سکوت...

سکوت...

گاهی به پشت سر نگاه میکنم و میبینم که اااااااااه چقدر راه طولانی و پر فراز و نشیبی رو گذروندم...اونوقته که یهو توی دلم میلرزه میگم:واااااااای تارسیدن  فردا چه کنم؟!!ولی وقتی یه نگاهی به روبرو میکنم میبینم دیگه راهی نمونده که به فردا برسم فردا پایان است...!تاپایان راهی نیست...تا رسیدن راهی نیست...!!!پس میروم تا برسم به فردا...
سکوت...

درد...سکوت...

بدتر از بی تفاوتی دردی نیست...متاسفانه این روزها خیلی میبینم...
...........
سکوت...

سخت است...سکوت...

سخت است با گریه بنویسی دردهایت را

اما بگویند ؛

چه زیبا مینویسی

و لبخندی ساده و !

من در خویشتنم ،

باز هم ؛

همه ام را سکوت... فرا میگیرد ...
..........
منبع:یکی ازگذشته

خوب گوش کن...سکوت...

گاهی حرفها وزن ندارند

ریتم ندارند

اهنگ ندارند

اما خوب گوش کن...درد دارند!!

سکوت...

اگرهمه انسانها به اندازه گفتارشان عمل میکردند...تمام عالم را سکوت...فرامی گرفت!
............
سکوت...

چقدر دردناکه...سکوت...

گوشهایم را می گیرم …

چشم هایم را می بندم …

و زبانم را گاز می گیرم …

ولــــی …

حـــریـــفِ افکارم نمی شوم …

چقـــدر دردنــــاک است …

فــهــمــیــدن
!
.........
سکوت...

وقتی...سکوت...

وقتی دوستم نوشت به غرعان...تازه فهمیدم که ای واااااااااااای چقدر دروغ شنیده ام و باور کرده ام.فقط کافی است طرفم یکم به ته حلقش فشار بیاورد و قسم بخورد تا  (ق) (غ) شود و (ا )هم (ع) شود...
البته این واستون بگم که این تعجبی نداره چون یه نفر واسه اینکه کلاه سر من بزاره دستشو روی اصل قران گذاشت و قسم دروغ خورد...
خدا عاقبت هممونا بخیر کنه...
..................

پایتخت...سکوت...

منکه منتقد فیلم و سریال نیستم ولی متاسفم واسه خودم که مجبورم به زوم کردن روی فک یه روستایی هنگام غذا خوردن تو  تلوزیون بخندم...
واسه خودم متاسفم که یه کارگردان بزرگ چیزی نداره که بتونه باهاش مردمو بخندونه و مجبور میشه از یه چیزایی استفاده کنه که گاهی وقتا به بعضیا برمیخوره...
البته زیادم مهم نیست چون به خیلیا بر نمیخوره..
......................
سکوت...

توام همشهری من هستی و بفکر تو هستم و همدرد توام...سکوت...

داستانک...تقدیم به کسی که دلش بدرد امد و سفره دلش را باز کرد

...................

میگن زمانهای نه خیلی دور شخصی از فرط گرسنگی و تشنگی دزدی کرد وبقول دوستان خلاف شرع انجام داد.خلاصه دستگیر شد و به نزد قاضی عادل برده شد.قاضی گفت جرمش چیست؟مامور گفت یه قرص نان و یک مشک اب  دزدیده است!

قاضی گفت حکمش 1000تازیانه است!ببریدش!!!!!!

مرد بینوا گفت:جناب قاضی شما یا تا حالا شلاق به بدنت نخورده ویا اینکه حساب نمیدانید!!!!!

با انصاف 1000شلاق برای قرصی نان و کمی اب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

.................

خدارحمتش کنه اون پیرمردی که این داستان رو واسم گفت...

........

سکوت...

بیاتا قدریکدیگربدانیم...سکوت...

سلام دوستان عزیزم...عید همگی مبارک باشه...لطفا این شعر را با تامل تا اخر بخوانید ومدنظر داشته باشید درسال
1392
......
سکوت...
..........................
بیا تاقدریکدیگربدانیم
که تاناگه زیکدیگرنمانیم
بیاتامهربانی پیشه سازیم
به مشتی زرق وبرق.خودنبازیم
چه امدبرسراقوام وخویشان؟
که گردیدجمعشان اینطورپریشان
چرافامیل هاازهم جدایند؟
چرادوستان ورفیقان بی وفایند؟
چراخواهرزخواهرمیگریزد؟
برادربابرادرمی ستیزد
چراخواهرزمادرننگ دارد؟
پدربابچه هایش جنگ دارد
چرامهرومحبت کیمیا شد؟
همه دوستی.رفاقتهاریا شد
نبینم خنده ای برروی لبها
نه روزاسایشی داریم نه شبها
نه کس را لحظه ای اسوده بینی
به صدکارجمله را الوده بینی
نه پولدار را زپولش لذتی هست
نه ناداررا به جایی عزتی هست
نه اسایش نه ارامش نه راحت
همه محتاج یک ان استراحت
نبینی یک نفر راکه کسل نیست
پراست دلها وجای درددل نیست
همه درگیر نوعی اضطرابند
چونفرین گشته دائم درعذابند
به خوداییدعزیزان راه کج شد
ازین روزندگانی هافلج شد
چومردم را عوض شدزندگانی
شده این زندگانی زنده مانی!!!
همه چیزهست و روز خوش نبینیم
مدام سردرگریبان مینشینیم
به ظاهرخانه هامان کاخ شاه است
درونش یک جهان اندوه و اه است
درودیوارها کاشی وسنگ است
ولی هرخانه یک میدان جنگ است
تمام خیر و برکتها بر افتاد
طبیعت با شما مردم درافتاد
چرا اینگونه شدازمن کنید گوش
شده مهر و محبتها  فراموش
دگراز بذل و بخششها اثرنیست
ز انصاف و مروتها خبر نیست
شده نایاب صفا و مهربانی
تعارفها همه سرد و زبانی
عموجان خاله جان دیگر نگوییم
برای  مرگ  هم  در ارزوییم
یکی حج میرودسالی دوسه بار
کنارش خواهرش نادار و ناچار
یکی با سود و پولهای نزولی
رود  مکه به  امید  قبولی
یکی از کربلا و شام  گوید
برای  فخر بر اقوام  گوید
یکی نازدبه ماشین و به باغش
یکی باد تکبر در دماغش
یکی انگاراز بینی فیل است
ز بس خودخواه ومغرور وبخیل است
یکی وقتی به ماشینش سواراست
فقط مثل بتی از زهرمار است
چنان درغبقبش بادغرور است
که گویی ازنژاد سلم وتور است
تمام کارها  گشته  ریایی
نجابت شد عوض با  بی حیایی
بزرگترها  ندارند احترامی
به محتاجان نداریم  اهتمامی
همه چسبیدند جیب وکارخود را
به فکرند  تا ببینند  بار خودرا
کسی راباکسی کاری نباشد
اگرباری  بود  یاری  نباشد
فقط دنبال نفع  و کار خویشند
به فکر گرمی  بازار خویشند
نه درفکرحلال و نه حرامند
همه دارند ولی نعمت زوالند
برای پول در ارند چشم هم را
به هرگندی نمایند پرشکم را
زبس حرص وطمع درسینه دارند
مدام با هم چودشمن کینه دارند
شرف رامثل کالا میفروشند
برادرها برادر را بدوشند
هنوز بابا نمرده سر دماغ است
سرمیراث دعوا داغ داغ است
همه درعالمی دیگربگردند
عبوس ومسخ وبی احساس وسردند
چنین مردم دگرخیری نبینند
اگرقارون شوند باز هم همینند
خلاصه دوستان دانید چه کاریم
همگی برخر شیطان سواریم
بیا تا راه دیگر پیش  گیریم
سراغ ازاصل وذات خویش گیریم
بیا تا قدر یکدیگر بدانیم
غرور و کینه  ار ازخود برانیم
بیا تا دست یکدیگر بگیریم
ضمانت نیست تا فردا نمیریم
.............
سکوت...