سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکـــــــــــــــــــــوت...
سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکـــــــــــــــــــــوت...

وقتی...سکوت...

وقتی دوستم نوشت به غرعان...تازه فهمیدم که ای واااااااااااای چقدر دروغ شنیده ام و باور کرده ام.فقط کافی است طرفم یکم به ته حلقش فشار بیاورد و قسم بخورد تا  (ق) (غ) شود و (ا )هم (ع) شود...
البته این واستون بگم که این تعجبی نداره چون یه نفر واسه اینکه کلاه سر من بزاره دستشو روی اصل قران گذاشت و قسم دروغ خورد...
خدا عاقبت هممونا بخیر کنه...
..................

به یادفروغ...سکوت...

یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند
دیده ام خیره به ره ماند و نداد
نامه ای تا دل من شاد کند
خود ندانم چه خطایی کردم
که ز من رشته الفت بگسست
در دلش جایی اگر بود مرا
پس چرا دیده ز دیدارم بست
هر کجا مینگرم باز هم اوست
که به چشمان ترم خیره شده
درد عشقست که با حسرت و سوز
بر دل پر شررم چیره شده
گفتم از دیده چو دورش سازم
بی گمان زودتر از دل برود
مرگ باید که مرا دریابد
ورنه دردیست که مشکل برود
تا لبی بر لب من می لغزد
می کشم آه که کاش این او بود
کاش این لب که مرا می بوسد
لب سوزنده آن بدخو بود
می کشندم چو در آغوش به مهر
پرسم از خود که چه شد آغوشش
چه شد آن آتش سوزنده که بود
شعله ور در نفس خاموشش
شعر گفتم که ز دل بر دارم
بار سنگین غم عشقش را
شعر خود جلوه ای از رویش شد
با که گویم ستم عشقش را
مادر این شانه ز مویم بردار
سرمه را پاک کن از چشمانم
بکن این پیرهنم را از تن
زندگی نیست بجز زندانم
تا دو چشمش به رخم حیران نیست
به چکار آیدم این زیبایی
بشکن این آینه را ای مادر
حاصلم چیست ز خودآرایی
در ببندید و بگویید که من
جز از او همه کس بگسستم
کس اگر گفت چرا ؟ باکم نیست
فاش گویید که عاشق هستم
قاصدی آمد اگر از ره دور
زود پرسید که پیغام از کیست
گر از او نیست بگویید آن زن
دیر گاهیست در این منزل نیست
.........
فروغ فرخزاد

عسل بدیعی...سکوت...

سلام دوستان یه خواهش دارم...

میشه لطف بفرماییدهرگاه به وبلاگم اومدین یه صلوات واسه شادی روح عسل بدیعی بفرستین...

گاهی وقتا کسانی که حتی فکرشم نمیکنیم خیلی بزرگتر از فکر خیلی از ادمای بزرگ هستن...

روحش شاد...


ایمان...سکوت...

از میان کسانی که برای دعای باران به تپه ها می روند


انان که با خود چتری به همراه می اورند به کار خود ایمان دارند.

حکایت عجیبی است...سکوت...

حکایت عجیبی است که فراموش شدگان

 

فراموش کنندگان را هرگز فراموش نمی کنند...!!!

توخود ازمایی...سگوت...

ابر بارنده به دریا می گفت: من نبارم تو کجا دریایی؟

 

در دلش خنده کنان دریا گفت: ابر بارنده! تو خود از مایی...

پایتخت...سکوت...

منکه منتقد فیلم و سریال نیستم ولی متاسفم واسه خودم که مجبورم به زوم کردن روی فک یه روستایی هنگام غذا خوردن تو  تلوزیون بخندم...
واسه خودم متاسفم که یه کارگردان بزرگ چیزی نداره که بتونه باهاش مردمو بخندونه و مجبور میشه از یه چیزایی استفاده کنه که گاهی وقتا به بعضیا برمیخوره...
البته زیادم مهم نیست چون به خیلیا بر نمیخوره..
......................
سکوت...

بدون شرح...سکوت...


ConnectionSpeedkbps KB/sec
Dialup 56Kbps   Dialup 56Kbps 56 Kbps (7 KB/sec) 56   7.00
ADSL 64Kbps   ADSL 64Kbps 64 Kbps (8 KB/sec) 64   8.00
ADSL 128Kbps   ADSL 128Kbps 128 Kbps (16 KB/sec) 128   16.00
You   You 147 Kbps (18.375 KB/sec) 147   18.38
ADSL 256Kbps   ADSL 256Kbps 256 Kbps (32 KB/sec) 256   32.00
ADSL 512Kbps   ADSL 512Kbps 512 Kbps (64 KB/sec) 512   64.00
ADSL 1Mbps   ADSL 1Mbps 1024 Kbps (128 KB/sec) 1,024   128.00
یه مدت پیش بیشتر بودا ولی نمیدونم چرا هی اب میره واسه من...

فروغ...سکوت...

می روم خسته وافسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه ی خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه ی خویش

می برم تا که در آن نقطه ی دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه ی عشق
 زین همه خواهش بی جا و تباه

می برم تا ز تو دورش سازم
زتو ای جلوه ی امید محال
می برم زنده به گورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال

ناله می لرزد می رقصد اشک
آه بگذار که بگریزم من
از تو ای چشمه ی جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من

به خدا غنچه ی شادی بودم
دست عشق آمد واز شاخم چید
شعله آه شدم صد افسوس
که لبم  باز بر آن لب نرسید

عاقبت بند سفر پایم بست
می روم خنده به لب خونین دل
می روم از دل من دست بدار
ای امید عبث بی حاصل

...................

فروغ فرخزاد

متولد چه سالی هستی؟...سکوت...


متولد کدوم سال هستی؟

...............

1291 1303 1315 1327 1339 1351 1363 1375 1387 ﻣﻮﺵ
1292 1304 1316 1328 1340 1352 1364 1376 1388 ﮔﺎﻭ
1293 1305 1317 1329 1341 1353 1365 1377 1389 ﺑﺒﺮ
1294 1306 1318 1330 1342 1354 1366 1378 1390 ﺧﺮﮔﻮﺵ
1295 1307 1319 1331 1343 1355 1367 1379 1391 ﻧﻬﻨﮓ
1296 1308 1320 1332 1344 1356 1368 1380 1392 ﻣﺎﺭ
1297 1309 1321 1333 1345 1357 1369 1381 1393 ﺍﺳﺐ
1298 1310 1322 1334 1346 1358 1370 1382 1394 ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ
1299 1311 1323 1335 1347 1359 1371 1383 1395 ﻣﻴﻤﻮﻥ
1300 1312 1324 1336 1348 1360 1372 1384 1396 ﻣﺮﻍ
1301 1313 1325 1337 1349 1361 1373 1385 1397 ﺳﮓ
1302 1314 1326 1338 1350 1362 1374 1386 1398 ﺧﻮﮎ

توام همشهری من هستی و بفکر تو هستم و همدرد توام...سکوت...

داستانک...تقدیم به کسی که دلش بدرد امد و سفره دلش را باز کرد

...................

میگن زمانهای نه خیلی دور شخصی از فرط گرسنگی و تشنگی دزدی کرد وبقول دوستان خلاف شرع انجام داد.خلاصه دستگیر شد و به نزد قاضی عادل برده شد.قاضی گفت جرمش چیست؟مامور گفت یه قرص نان و یک مشک اب  دزدیده است!

قاضی گفت حکمش 1000تازیانه است!ببریدش!!!!!!

مرد بینوا گفت:جناب قاضی شما یا تا حالا شلاق به بدنت نخورده ویا اینکه حساب نمیدانید!!!!!

با انصاف 1000شلاق برای قرصی نان و کمی اب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

.................

خدارحمتش کنه اون پیرمردی که این داستان رو واسم گفت...

........

سکوت...

بیاتا قدریکدیگربدانیم...سکوت...

سلام دوستان عزیزم...عید همگی مبارک باشه...لطفا این شعر را با تامل تا اخر بخوانید ومدنظر داشته باشید درسال
1392
......
سکوت...
..........................
بیا تاقدریکدیگربدانیم
که تاناگه زیکدیگرنمانیم
بیاتامهربانی پیشه سازیم
به مشتی زرق وبرق.خودنبازیم
چه امدبرسراقوام وخویشان؟
که گردیدجمعشان اینطورپریشان
چرافامیل هاازهم جدایند؟
چرادوستان ورفیقان بی وفایند؟
چراخواهرزخواهرمیگریزد؟
برادربابرادرمی ستیزد
چراخواهرزمادرننگ دارد؟
پدربابچه هایش جنگ دارد
چرامهرومحبت کیمیا شد؟
همه دوستی.رفاقتهاریا شد
نبینم خنده ای برروی لبها
نه روزاسایشی داریم نه شبها
نه کس را لحظه ای اسوده بینی
به صدکارجمله را الوده بینی
نه پولدار را زپولش لذتی هست
نه ناداررا به جایی عزتی هست
نه اسایش نه ارامش نه راحت
همه محتاج یک ان استراحت
نبینی یک نفر راکه کسل نیست
پراست دلها وجای درددل نیست
همه درگیر نوعی اضطرابند
چونفرین گشته دائم درعذابند
به خوداییدعزیزان راه کج شد
ازین روزندگانی هافلج شد
چومردم را عوض شدزندگانی
شده این زندگانی زنده مانی!!!
همه چیزهست و روز خوش نبینیم
مدام سردرگریبان مینشینیم
به ظاهرخانه هامان کاخ شاه است
درونش یک جهان اندوه و اه است
درودیوارها کاشی وسنگ است
ولی هرخانه یک میدان جنگ است
تمام خیر و برکتها بر افتاد
طبیعت با شما مردم درافتاد
چرا اینگونه شدازمن کنید گوش
شده مهر و محبتها  فراموش
دگراز بذل و بخششها اثرنیست
ز انصاف و مروتها خبر نیست
شده نایاب صفا و مهربانی
تعارفها همه سرد و زبانی
عموجان خاله جان دیگر نگوییم
برای  مرگ  هم  در ارزوییم
یکی حج میرودسالی دوسه بار
کنارش خواهرش نادار و ناچار
یکی با سود و پولهای نزولی
رود  مکه به  امید  قبولی
یکی از کربلا و شام  گوید
برای  فخر بر اقوام  گوید
یکی نازدبه ماشین و به باغش
یکی باد تکبر در دماغش
یکی انگاراز بینی فیل است
ز بس خودخواه ومغرور وبخیل است
یکی وقتی به ماشینش سواراست
فقط مثل بتی از زهرمار است
چنان درغبقبش بادغرور است
که گویی ازنژاد سلم وتور است
تمام کارها  گشته  ریایی
نجابت شد عوض با  بی حیایی
بزرگترها  ندارند احترامی
به محتاجان نداریم  اهتمامی
همه چسبیدند جیب وکارخود را
به فکرند  تا ببینند  بار خودرا
کسی راباکسی کاری نباشد
اگرباری  بود  یاری  نباشد
فقط دنبال نفع  و کار خویشند
به فکر گرمی  بازار خویشند
نه درفکرحلال و نه حرامند
همه دارند ولی نعمت زوالند
برای پول در ارند چشم هم را
به هرگندی نمایند پرشکم را
زبس حرص وطمع درسینه دارند
مدام با هم چودشمن کینه دارند
شرف رامثل کالا میفروشند
برادرها برادر را بدوشند
هنوز بابا نمرده سر دماغ است
سرمیراث دعوا داغ داغ است
همه درعالمی دیگربگردند
عبوس ومسخ وبی احساس وسردند
چنین مردم دگرخیری نبینند
اگرقارون شوند باز هم همینند
خلاصه دوستان دانید چه کاریم
همگی برخر شیطان سواریم
بیا تا راه دیگر پیش  گیریم
سراغ ازاصل وذات خویش گیریم
بیا تا قدر یکدیگر بدانیم
غرور و کینه  ار ازخود برانیم
بیا تا دست یکدیگر بگیریم
ضمانت نیست تا فردا نمیریم
.............
سکوت...

اینم جوک همشهریا من...سکوت...

اصفهانیه میره تایلند ،میخواسته سوار اتوبوس بشه؛ مامور اتوبوس بهش میگه:ticket please
اصفانیه میگه: چی چی میگوی چوقونی؟(لاغرمردنی)
مامور اتوبوس دوباره:your ticket
اصفانیه:من که نفهمیدم چی چی گفتی اما محضی احتیاط :بــــــــــوق تو روحی پدرد ...بــــــــــــــوق !!
مامور اتوبوس: هوووی؛منو میگوی؟؟ آشغالی  عوضی ....
شخص سومی از راه میرسه ومیگه: آقایون پس چرا دعوا میکونین شوماوا؟ خوبیت نداره تو مملکتی غریبه !!!یه صلوات برفسین حل شه!
کلی اتوبوس: الـــــــــــلهم صل علی محمـــــــــد و آلی محمد
.............
به همه گفتیم تو این یکسال گفتیم بزار یکیم به خودمون بوگویم...

...سکوت...

میگن توی زمانای قدیم توی یه روستا الاغی توی چاه افتاد مردم جمع شدن و تلاش کردن الاغ بیچاره را ازچاه بیرون بیارن ولی موفق نشدن و دراخر با نظر جمع تصمیم گرفتند که الاغ را زیر خاک دفن کنند تا زجر مرگ تدریجی را متحمل نشه...
خلاصه مردم با سطل خاک ریختن و اون الاغ بیچاره هم پس از ریزش خاک تکون میخرد و خاک را از روی خودش کنار میزد تا اینکه انقدرخاک درون چاه ریخته شد که کف چاه تقریبا هم سطح زمین شد و خر بیچاره نجات پیدا کرد...
...........
نظر شما چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گاهی وقتابعضیا عجب تصمیم هایی میگیرن و چی جواب میده...

بهار...سکوت...

بهار...

فصل رویش...نوروز...جزئی ازتاریخ...

.....................

...بیخیال فقط میخوام بگم...

پیشاپیش عیدتون مبارک...

..............

سکوت...

فقر...سکوت...

فقر در واقع مادر تمام آسیبهای اجتماعی است. فقر با بسیاری مسائل زیر پا از جمله ضعف تندرستی و افزایش مرگ و میر ، بیماری روانی ، شکست تحصیلی ، جرم و مصرف دارو رابطه دارد. هر چند خود فقر بطور ذاتی یک مشکل و آسیب است، اما این لزوما به این معناست که تمام افرادی که زیر خط فقر زندگی می‌کنند. افرادی نابسامان و مشکل ساز برای اجتماع هستند. مشکلات اقتصادی ، عدم تأمین نیازهای جسمی و روانی اغلب زمینه‌ای برای بروز و ظهور مشکلات اجتماعی دیگری است...
.........................
سکوت...

فروغ...سکوت...

نیست یاری تا بگویم راز خویش

 

ناله پنهان کرده ام در ساز خویش

 

چنگ اندوهم، خدا را، زخمه ای

 

زخمه ای، تا برکشم آواز خویش

 

بر لبانم قفل خاموشی زدم

 

با کلیدی آشنا بازش کنید

 

کودک دل رنجه دست جفاست

 

با سر انگشت وفا نازش کنید

 

 پر کن این پیمانه را ای هم نفس

 

پر کن این پیمانه را از خون او

 

مست مستم کن چنان کز شور می

 

بازگویم قصه افسون او

 

 رنگ چشمش را چه می پرسی ز من

 

رنگ چشمش کی مرا پابند کرد

 

آتشی کز دیدگانش سرکشید

 

این دل دیوانه را دربند کرد

  

از لبانش کی نشان دارم به جان

 

جز شرار بوسه های دلنشین

 

بر تنم کی مانده از او یادگار

 

جز فشار بازوان آهنین

  

 من چه می دانم سر انگشتش چه کرد

 

در میان خرمن گیسوی من

 

آنقدر دانم که این آشفتگی

 

زان سبب افتاده اندر موی من

  

 آتشی شد بر دل و جانم گرفت

 

راهزن شد راه ایمانم گرفت

 

رفته بود از دست من دامان صبر

 

چون ز پا افتادم آسانم گرفت

 

 گم شدم در پهنه صحرای عشق

 

در شبی چون چهره بختم سیاه

 

ناگهان بی آنکه بتوانم گریخت

 

بر سرم بارید باران گناه

 

مست بودم، مست عشق و مست ناز

 

مردی آمد قلب سنگم را ربود

 

بسکه رنجم داد و لذت دادمش

 

ترک او کردم، چه می دانم که بود

 

 مستیم از سر پرید، ای همنفس

 

بار دیگر پر کن این پیمانه را

 

خون بده، خون دل آن خود پرست

 

تا بپایان آرم این افسانه را

متن اهنگ یاس...سکوت

متن آهنگ من میجنگم

بشکاف برو جلو، این زندگی‌ بهت میگه بدو بدو
تا پاهات از خستگی ذوق ذوق کنن و، به دیواره مرگ سوک سوک کنن و
یکی‌ نیست بگه چته ، یکی‌ نیست یه امیدی به دل تو بده
میمونی تک و تنها با یه دنیا گله، یه روح تو زندون با بدنی که وله
تو دل دنیایی که بهش داری میگی‌ بی‌ رحم، از اول داری میگی‌ سیرم
من هر دردی که دیدی دیدم، با این کوله بارها به سمت پیری میرم
میبینی‌ پس حتما یه تیریپی هست، تو باید ببینی‌ درد‌ها رو تا بگیری درس
یه روزی درد از بخت تو میچینی پس، واسه ی هر دره بسته کلیدی هست
وقتی‌ غرب و شرق در جنگ گرم و نرم، مرد و زن در نقش رهگذرو
در گذر از مرز مرگ و خسته از تفنگ تق تق کمک کمک
دختر و پسر سر مست الکلن، تا درد رو در هر لحظه حل کنن
هرج و مرج در بطن و سطح شهر و، مردمم سرگرم ضرب و شتم
این حرفا قابل درکن، ولی‌ من قاتل مرگم
چشمامو یه مشتی خاطره تر کرد، ولی‌ بازم منم عامل حرکت
پس من میجنگم
میدونم تو هم هستی‌ پر از درد، ولی‌ بگو بلند تر بلند تر، با صدای برندت مرتب بگو
من میجنگم
بگو مجدد مرتب، بگو بلند تر بلند تر، با صدای برندت مرتب بگو
من میجنگم
یاس، با دلی‌ که مثل دریاست
کسی‌ که، تنها دوست و رفیق فرداست
من از تو دل زده ترم، به امید لذت هدف
تو این جو مه‌ زده قدم زدم رسیدم به نهضت قلم
اینو میخونم و قلبم به تاپ تاپ افتاده با ضربان هزار تا
مغزم پره حرکت شتاب دار، لحنم همه کلمات رو شکاف داد
جاودانه میمونیم و هستیم پیشت، بالاخره دشمن اسیر میشه
یه سرباز وقتی‌ که میرسه به ته خط، تازه تبدیل به وزیر میشه
من میجنگم بی‌ سنگر، سر دره این جنگل رو میبندم
اونایی که بینندن دیدن من، که چطور بی‌ همدم میرفتم
به سمت هدف و اون پلی‌ که ساختم و، گذشتم از حتی اونی‌ که باختم
فردا بهم میده امید تاختن و، منم از قوام یه کمیته ساختم
من دلم به طرفدار پشتم،گرم همه هدف‌های دشمن
مثل برگ و علفهای خشکن، که له‌ شدن با قدم‌های محکم
اونا دنبال شر میگردن، بازندن اینو شرط میبندم
اگه دشمن نداشتم، باید به قدرت خودم شک می‌کردم
منم جزو همون عده ام، که پر از درد و غم تموم سنم
رو سر کردم ولی‌ حالا با قدرت، می‌تونم بگم که هنوز زندم
من میجنگم
میدونم تو هم هستی‌ پر از درد، ولی‌ بگو بلند تر بلند تر، با صدای برندت مرتب بگو
من میجنگم
بگو مجدد مرتب، بگو بلند تر بلند تر، با صدای برندت مرتب بگو
من میجنگم

...................


اگه اجیل میخرید...سکوت...

1- آجیل شور برای افراد با فشار خون بالا و بیماران قلبی عروقی و آجیل شیرین برای بیماران دیابتی و افراد دارای اضافه وزن بسیار مضرند؛ بنابراین بهتر است به مقدار مناسب از آجیل‌های خام بی‌نمک استفاده کنید.

2- آجیل‌های بوداده فسادپذیرند و بو دادن آجیل، طعم کهنگی آن را پنهان می‌کند؛ بنابراین مغزها را به صورت خام خریداری کنید و هر بار به مقدار مصرف بو دهید.

3- از خرید مغزهای پوست‌کنده اجتناب کنید؛ چرا که این مغزها با توجه به راحتی مصرفشان زیاد میل می‌شوند و این امر می‌تواند سبب افزایش دریافت انرژی و اضافه وزن شود.

4- نگهداری طولانی‌مدت آجیل تغییرات شیمیایی و اکسیداسیون خفیف چربی‌ها را در پی داشته و موجب بوی کهنگی و طعم نامطلوب آجیل می‌شود؛ بنابراین آجیل را در اندازه‌ای بخرید که در 2 هفته عید مصرف شود.

5- در صورتی که روی مغزهای آجیل سوراخ‌هایی مشاهده کردید از مصرف آنها بپرهیزید؛ چرا که در داخل سوراخ‌ها لارو حشرات به صورت کرم‌هایی به اندازه دانه برنج وجود دارد.

6- از مصرف مغز گردوی سیاه شده در داخل آجیلتان اجتناب کنید. سیاه شدن گردو عمدتا به دلیل رشد کپک‌ها و قارچ‌هایی است که می‌توانند با ترشح سموم خطرناک توکسین برای سلامت مخاطره‌آمیز شوند.

مردگریه نمیکند...سکوت...

مرد برای هضم دلتنگیاش , گریه نمیکنه قدم میزنه



گریه نمی کنم نه اینکه خوبم , نه اینکه دردی نیس نه اینکه شادم



یه اتفاق نصفه نیمه ام که , یهو میون زندگی افتادم



یه ماجرای تلخ ناگزیرم , یه کهکشونم ولی بی ستاره



یه قهوه که هر چی شکر بریزی , باز همون تلخی ناب و داره



اگه یکی باشه منو بفهمه , براش غرورمو بهم میزنم

قابل تامل...سکوت...

امشبب دوبــآره نــان فاحشه گی اَم

را تقسیم خوا هم کـرد

بــا پیرمــرد علیلـی پلـــاس سرخیابان
 
همانکه نه تـن پوشی برای فروختـن  دارد و نـﮧ حتی تنی . . .

همانکه تا مرا اَز دور می بینـــد

با لبخندی بی قیمت که دنیایی می ارزد برایم...
مـــرا فرشته مهربان خدا صدا می زنــــد...
...........
منبع:مجهول

استادشهریار...سکوت

کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیست

با دل این قصه نگویم که به دلخواهش نیست

کاروان آمد و از یوسف من نیست خبر

این چه راهیست که بیرون شدن از چاهش نیست

ماه من نیست در این قافله راهش ندهید

کاروان بار نبندد شب اگر ماهش نیست

ما هم از آه دل سوختگان بی خبر است

مگر آئینه شوق و دل آگاهش نیست

تخت سلطان هنر بر افق چشم و دل است

خسرو خاوری این خیمه و خرگاهش نیست

خواهم اندر عقبش رفت و بیاران عزیز

باری این مژده که چاهی بسر راهش نیست

شهریارا عقب قافله کوی امید

گو کسی رو که چو من طالع گمراهش نیست

شب عید...سکوت...

شب عید ه همه در تکاپوی اماده شدن برای سالی نو...
تو خیابونا شلوغ!تو مغازه ها شلوغ...
ظاهر کار که خوبه ولی نمیدونم کسی ام از دل این ادما توی خیابون و مغازه ها خبر داره؟
یکی میگفت تو خیابون جلو مغازه یه خانوم به شوهرش گفت فلان چیز را بخر مرد فریادی سرخانمش کشید و گفت من دیگه نه چیزی میخرم نه پول دارم که بخرم..
خدای خودت رزق و روزی این مردم نجیب را زیاد کن...
.............
آمین...
..............................
سکوت...

روز زن...سکوت...

زن!!!!!!!!!!!!

روزت مبارک!!!!!!!!

این قالبم هدیه به شما!

.............

سکوت...

این روزها...سکوت...

این جواب اون دوستی که این روزها کلاغ را دوس داره...
....................
این روزها همین کلاغی که دوستش داری سنگش میزنند...
بالش را میشکنند...
به بهانه ی شنیدن صدایش و زیبایی پروبالش قالب پنیرش را میدزدند...

لب چشمه همه تشنه...سکوت...

...
نمیدونم چرا همه حرفامون شده همین سه نقطه !کاربه جایی رسیده که واسه سکوتم سه نقطه میزاریم...
...
چی بگم؟شایدم همیشه یه حرفی واسه گفتن هست ولی گفتنش فایده ای نداره البته نه که فایده ای نداره بلکه گوش شنوایی ام نیست...
بهرحال فقط در یک کلام بگم که: لب چشمه همه تشنه!!!!!!
...
یا حق...

قرارنبود...سکوت...

نمیدونم چی شد که اینجوری شد
نمیدونم چند روزه نیستی پیشم
اینارو میگم که فقط بدونی
دارم یواش یواش دیوونه میشم

تا کی به عشق دیدن دوبارت
تو کوچه ها خسته بشم بمیرم
تا کی باید دنبال تو بگردم
از کی باید سراغتو بگیرم

قرار نبود چشمای من خیس بشه
قرار نبود هر چی قرار نیست بشه
قرار نبود دیدنت آرزوم شه
قرار نبود که اینجوری تموم شه

یادت میاد ثانیه های آخر
گفتی میرم اما میام به زودی
چشمامو بستم نبینی اشکمو
چشمامو وا کردمو رفته بودی

قرار نبود منتظرت بمونم
قرار نبود بری و برنگردی
از اولش کناره من نبودی
آخرش هم کاره خودت رو کردی

قرار نبود چشمای من خیس بشه
قرار نبود هر چی قرار نیست بشه
قرار نبود دیدنت آرزوم شه
قرار نبود که اینجوری تموم شه

......................

سکوت...

 

ازفقرمینویسم...سکوت...

ازفقر مینویسم با دستهای خالی          سفره پر است امشب از شامی خیالی


معتادزجر بودید باید که میکشیدیم          خواب غذامیدیدیم ازخواب میپریدیم


دلهای همسایه ها برای ماکباب بود         ساراولی هنوزم شبهاگرسنه خواب بود


بااشک مینویسد بابا نان ندارد                 شاید که معجزه شد از اسمان ببارد


دیوارها شعار مرگ برفقر دادند                 صندوقهای خیریه درحدیک نمادند


محکوم به فقربودیدمحکوم به فرق و تبعیض       دلخوش به وعده هایی ازچیزهای ناچیز


ازفقرمینویسم با اینکه نیست حالی           این قصه ای حقیقیست ازدارایی خیالی

..................

سکوت...


منبع:عینک دودی

معذرت که دیر اومدم...سکوت...

سلام دوستان...

منو ببخشید اگه یه مدت نبودم...
حقیقتش یکم کارم زیاد بود و ویندوزمم مثه یه مدت قبل دستمو گذاشته بود توی حنا
ایندفعه نشد درسش کنمو دانلود کنم.بلکه از پسر خواهر عزیزم که خیلیم توی کارش درسته اومد واسم تا الان زحمت کشید درسش کرد.
انشااله جبران میکنم و از شرمندگی همه دوستانی که اومدن نظر گذاشتن و نتونستم جواب بدم در میام.
.................
مراقب خودتون باشین...زندگی کنید!