مرد برای هضم دلتنگیاش , گریه نمیکنه قدم میزنه
گریه نمی کنم نه اینکه خوبم , نه اینکه دردی نیس نه اینکه شادم
یه اتفاق نصفه نیمه ام که , یهو میون زندگی افتادم
یه ماجرای تلخ ناگزیرم , یه کهکشونم ولی بی ستاره
یه قهوه که هر چی شکر بریزی , باز همون تلخی ناب و داره
اگه یکی باشه منو بفهمه , براش غرورمو بهم میزنم
واین نشان اصالت تواست
که اگرتلخ باشی هرچقدرهم شکربریزند دروجودت
بازتلخی
وچه خوبست همین که هستی
حٌرباش برای آزادی...
سلام
مرد گریه نمیکنه
ولی وقتی به نهایت دلتنگی میرسه و گریه میکنه
درد ناکه خیلی ...
من خیلی دردم میگیره وقتی میبینم یه مرد گریه میکنه