ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
به دنبالم مگردید... ........................... سکوت...
مرا کسی در باورش
به سیاه چال فراموشی فرستاده است.
چه کسی در اولین شب پاییز
خواب بهارگان چلچله ها را
در اندیشه بد سگال پرندگان جستجو کرد
که اینچنین مرا
در باورتان نقش بسته اید؟
آری...
کیفر سوزاندن حجره ها نیز بر گردن من است
مردم شهر آرام آرام به خواب میروند
تا شاید خواب دزد شهرشان را خواب ببینند.
اماجرم من
قدم زدن در جاده ای تاریک و خالیست
و کیفرم
جماعتی ست داس به دست
که درخت می پرستند و
استخوان مادران پیر میجوند.
من اما تب میکنم در بستری پنهان
ودر اندیشه جرمی شیرین
گرماگرم
جان میدهم تنها!!!
واقعا زیبا بود