سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکـــــــــــــــــــــوت...
سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکـــــــــــــــــــــوت...

دکتر...سکوت...

 یک شبنم... , این است آن منی که ازسالهای دراز

ازنخستین روزی که به خویشتن چشم گشوده ام,

بردوش کشیده ام .

ازگرماها و سرماها و شکست ها و بیروزی ها و

سفرها و حضرها وشادی ها و غم ها گذشتم و 

گذراندم و آوردم .

بعد از آن همه سالها اینک تنهای تنها واکنون

کارم سفر است وتنهاترین مسافرم .

میروم و راه طولانی لحظه ها در بیش رویم

تا افق کشیده شده است و از هر منزلی تا منزل

دوردست دیگرلحظه ای است .

این چنین من باید صدهزار,میلیون ها لحظه را

طی کنم تا برسم به یک روز یا یک شب,روزی

از روزها,شبی از شبها .

نمی خواهم حتی یک گام  یا یک لحظه , بیش از

آنکه می توانسته ام بروم ,بمانم وجان داده باشم.

دوست دارم به یاری این سفر از این منزل از این

لحظه ها و از این خاطرات هر چه دورتر و دیرتر

بروم و بروم ,همین . . .

نظرات 2 + ارسال نظر
بی تا 1392,02,31 ساعت 00:57 http://bitascream.blogfa.com

زیبا و ناب..ممنونم تشریف اوردید

با پدرم جدول حل میکردم که گفتم : پدر نوشته دوست, عشق , محبت و چهار حرفیه...
اتفاقا" دو حرف اولشم در اومده بود , یعنی ب و الف
یه دفعه پدرم گفت فهمیدم عزیزم میشه بابا
با اینکه میدونستم بابا میشه ولی بهش گفتم نه اشتباهه
گفت ببین اگه بنویسی بابا عمودیشم در میاد ...
... ... ... تو چشام اشک جمع شده بود و گفتم میدونم میشه بابا ولی ...
اینجا نوشته چهار حرفی، ولی تو که حرف نداری ..
منبع:ف ب............طباطبایی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد