سکـــــــــــــــــــــوت...
سکـــــــــــــــــــــوت...
اینم یه جایی خوندم راست و دروغش دیگه با خودتون!!
.........
یکی میگفت: توی سنگاپور یه روز پاییزی از یه دست فروش یه چتر میخره 4 دلار
میگفت: فرداش که بارونی هم بوده از همونجا رد میشده یارو چترارو میفروخته یه دلار
میگفت: بهش گفتم دیوونه ای؟ امروز که همه نیاز دارن. گرونتر چرا نمیدی؟
یارو بهش گفته: اهل کجایی؟؟؟؟ خجالت بکش!!!!!
سلام جالب بود به ماهم سربزن
راست و دروغ این متن با خدا...
یه راننده تاکسی توی شهرمون میگفت:چندروز پیش بارون اومده بود ویه زن و شوهر سوار یه تاکسیه میشن موقع کرایه دادن راننده به جای هزار تومن میگه ۵هزار تومن
شوهره میگه :چه خبره آقا چرا انقد گرون
رانندهه میگه:مگه نمیدونی تو روزای بارونی چند برابر میشه قیمت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این داستانو پارسال راننده تاکسیه واسه منو داداشم تعریف کرد دقت نمودی توی شهر خودمون همشهری
حُرباش برای آزادی...