در کارگه کوزه گری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزه گر کوزه خر کوزه فروش
از کوزه گری کوزه خریدم باری
آن کوزه سخن گفت ز هر اسراری
شاهی بودم که جام زرینم بود
اکنون شده ام کوزه هر خماری
در کارگه کوزه گری کردم رای
در پایه چرح دیدم استاد به پای
می کرد سبو کوزه را دسته وسر
از کله پادشاه واز دست گدای
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده است
این دسته که بر گردن او می بینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است
تا چند اسیر عقل هر روزه شویم
در دهر چه صد ساله چه یک روزه شویم
در ده قدح باده از پیش که ما
در کارگه کوزه گران کوزه شویم
خیام
4562303625بهترین فرصت زندگی شما برای ثروتمند شدن مجموعه ای بی نظیر برای اولین بار در ایران برای کسانی که می خواهند بهتر زندگی کنند و از کمترین وقت و هزینه بیشترین سود را ببرند.برای آگاهی از جزییات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
http://fars.20r.ir
چه شعر باحالی بود خیلی خیلی باهاش ارتباط برقرار کردم ممنون
فکر خوبیه کوزه شدن
گاهی بهای آنچه می شنوی
جز سکوت نیست ...
حرفهای نا گفته
هنوز قیمت دارند .
آپم
سلام عزیزم
وب قسنگی داری..مطالب زیبایی هم گذاشتی
اگه مایل به تبادل لینک هستی بهم سربزن
بازم سلام
مرسی گلم..
با اسم وبلاگم (...ضـ ـــربـــان زنــ♥ــدگــــــی...)
منم با اسم وبلاگت لینکت کردم