عکس تان حرف نداشتشعر هم خیلی قشنگ بود
امیدجان لطف داری...
سلام خوبی؟مرسی که سرزدیمتن جالبی بودموفق باشی
سلام ...خوبم...لطف کردین...ســـــــــــــــــــــــــــــــــــکوتـــــــــــــــــــــــ سرشار از ناگفته هاست...
یا عشق با او یا عشق بی عشق... بخدا نمیری از یاد غروبا میون هفته بر سر قبر یه عاشق یه جوون میاد میذاره گلای سرخ شقایقبیصدا میشکنه بغضش روی سنگ قبر دلداراشک میریزه از دو چشمم مثه بارون وقت دیدارزیر لب با گریه میگه مهربونم بی وفایی رفتی و نیستی بدونی چه جگر سوزه جداییاخه من تورو می خواستم او نجیب خوب و پاکاون صدای مهربون نه سکوت سرد خاکتویی که نگاه پاکت مرهم زخم دلم بوددیدنت حتی یه لحظه راه حل مشکلم بودتو که ریشه کردی با من, توی خاک بی قراریتو که گفتی با جدایی هیچ میونه ای نداریپس چرا تنهام گذاشتی توی این فصل سیاهی تو عزیز ترینی اما یه رفیق نیمه راهیداغ رفتنت عزیزم خط کشید رو بودن منرفتی و دیگه چه فایده داره ناله و ضجه و شیونتو سفر کردی به خورشید, رفتی اونور دقایقمنو جا گذاشتی اینجا با دلی خسته و عاشقنمی خوام بی تو بمونم, بی تو زندگی حرومهتو که پیش من نباشی همه چی برام تمومهعاشق خسته و تنها سر گذاشت رو خاک نمناک گفت که جگر گوشه عشقو دادمش دست تو ای خاکنذاری تنهل بمونه همدم چشم سیاش باششونه کن موهاشو اروم شبا قصه گو براش باشو غروب با اون غرورش نتونست دووم بیارهپا کشید از اسمونو جاشو داد به یه ستارهاون جوون داغ دیده با دلی شکسته از غمبوسه زد رو خاک یار و دور شد اهسته و کم کم اما چند قدم که دور شد دوباره گریه رو سر دادروشو برگردوند و داد زد:"بخدا نمیری از یاد"
سلام نگین...ممنون که سرزدی بهم...بی اجازت شعرتو میزارم تو وبلاگ...پس با اجازه..هههه
عکس تان حرف نداشت
شعر هم خیلی قشنگ بود
امیدجان لطف داری...
سلام
خوبی؟
مرسی که سرزدی
متن جالبی بود
موفق باشی
سلام ...
خوبم...
لطف کردین...
ســـــــــــــــــــــــــــــــــــکوتـــــــــــــــــــــــ سرشار از ناگفته هاست...
یا عشق با او یا عشق بی عشق...
بخدا نمیری از یاد
غروبا میون هفته بر سر قبر یه عاشق
یه جوون میاد میذاره گلای سرخ شقایق
بیصدا میشکنه بغضش روی سنگ قبر دلدار
اشک میریزه از دو چشمم مثه بارون وقت دیدار
زیر لب با گریه میگه مهربونم بی وفایی
رفتی و نیستی بدونی چه جگر سوزه جدایی
اخه من تورو می خواستم او نجیب خوب و پاک
اون صدای مهربون نه سکوت سرد خاک
تویی که نگاه پاکت مرهم زخم دلم بود
دیدنت حتی یه لحظه راه حل مشکلم بود
تو که ریشه کردی با من, توی خاک بی قراری
تو که گفتی با جدایی هیچ میونه ای نداری
پس چرا تنهام گذاشتی توی این فصل سیاهی
تو عزیز ترینی اما یه رفیق نیمه راهی
داغ رفتنت عزیزم خط کشید رو بودن من
رفتی و دیگه چه فایده داره ناله و ضجه و شیون
تو سفر کردی به خورشید, رفتی اونور دقایق
منو جا گذاشتی اینجا با دلی خسته و عاشق
نمی خوام بی تو بمونم, بی تو زندگی حرومه
تو که پیش من نباشی همه چی برام تمومه
عاشق خسته و تنها سر گذاشت رو خاک نمناک
گفت که جگر گوشه عشقو دادمش دست تو ای خاک
نذاری تنهل بمونه همدم چشم سیاش باش
شونه کن موهاشو اروم شبا قصه گو براش باش
و غروب با اون غرورش نتونست دووم بیاره
پا کشید از اسمونو جاشو داد به یه ستاره
اون جوون داغ دیده با دلی شکسته از غم
بوسه زد رو خاک یار و دور شد اهسته و کم کم
اما چند قدم که دور شد دوباره گریه رو سر داد
روشو برگردوند و داد زد:
"بخدا نمیری از یاد"
سلام نگین...
ممنون که سرزدی بهم...
بی اجازت شعرتو میزارم تو وبلاگ...
پس با اجازه..هههه