برای روز میلاد تن من
نمی خوام پیرهن شادی بپوشی
به رسم عادت دیرینه حتی
برایم جام سرمستی بنوشی
برای روز میلادم اگر تو
به فکر هدیه ای ارزنده هستی
منو با خود ببر تا اوج خواستن
بگو با من که با من زنده هستی
که من بی تو نه آغازم نه پایان
تویی آغاز روز بودن من
نذار پایان این احساس شیرین
بشه بی تو غم فرسودن من
***
نمی خوام از گلهای سرخابی
برایم تاج خوشبختی بیاری
به ارزشهای ایثار محبت
به پایم اشک خوشحالی بباری
بذار از داغی دستهای تنها
بگیره هرم گرما بستر من
بذار با تو بسوزه جسم خستم
ببینی آتش و خاکستر من
ای تنها نیاز زنده موندن
بکش دست نوازش بر سر من
به تن کن پیرهنی رنگ محبت
اگه خواستی بیایی دیدن من
که من بی تو نه آغازم نه پایان
تویی آغاز روز بودن من
نذار پایان این احساس شیرین
بشه بی تو غم فرسودن من
عجب شعری
خیلی زیبا بود
من که لذت بردم
ممنون
ممنون امید جان.
من ازین شعر خاطره ای دارم که هر سال ۲۳ تیرماه یادی
ازون خاطره واسم زنده میشه....
البته الان مسوزم واسه اون روزای خوب که خیلی زود گذشت.
سربلند باشی
باخوندنش دوباره چشمام بارونی شد
به اندازه نفس نفس زندگیم دوست دارم
این آهنگ دیگه واسه هیچکس نخون
میلاد یعنی تولد وهرمیلادی شیرین...
تنهامیلادی بود که واسم تلخ بود...
نرسیدیم به هم تقدیر چنین بود...
بامیدبهترینها برای بهترین...
مراقب پاکیهایمان باشیم...
رفتم...
رفتم وبار سفربستم...
باتوهستم هر کجاهستم...
واین پایان نیست برای تو...
اغازیست...برای زندگی...
خداحافظ گفتن سخت است...
پس..توبمان من رفتم...