سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکـــــــــــــــــــــوت...
سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکـــــــــــــــــــــوت...

...سکوت...

سکوتم را چگونه خواهم شکست

تاریکی بر اندامم مستولی گردیده

هر دم صدای ترک خوردن استخوانهایم را میشونم

این صداهاست که سالهاست با من آشناست

دیگر گفتن کلمات نیز برایم سخت و دشوار گشته

بغض گلویم را می فشارد

صدای پای ثانیه ها را که به آرامی از کنارم عبور می کنند

همانند ناقوصی هر دم در گوشم سیلی وارد میکنند

می شونم و میبینم و حس میکنم

زندگی تیره و تار را با زندانی سیاه و کثیف میگذارنم

تنها با غمها

زیبایی را سالهاست فراموش کردم

شادی ها را سالهاست در تاریکی دفن کرده ام

سنگینی غل و رنجیر روزگار دیگر قدرت حرکت را نیز از من گرفته است

ریشه هایم را حس میکنم که هر لحظه جای آب خونابه را به من هدیه می کنند

دیگر خسته شدم اگر جایی برای خسته شدن نیز برایم باقی مانده باشد.


نظرات 1 + ارسال نظر
خسته ازدنیا 1390,04,14 ساعت 15:20

الهی من فدای دلت بشم من نباشم که تودل شکسته واززندگی خسته باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد