سلام دوستان یه خواهش دارم...
میشه لطف بفرماییدهرگاه به وبلاگم اومدین یه صلوات واسه شادی روح عسل بدیعی بفرستین...
گاهی وقتا کسانی که حتی فکرشم نمیکنیم خیلی بزرگتر از فکر خیلی از ادمای بزرگ هستن...
روحش شاد...
از میان کسانی که برای دعای باران به تپه ها می روند
انان که با خود چتری به همراه می اورند به کار خود ایمان دارند.
حکایت عجیبی است که فراموش شدگان
فراموش کنندگان را هرگز فراموش نمی کنند...!!!
ابر بارنده به دریا می گفت: من نبارم تو کجا دریایی؟
در دلش خنده کنان دریا گفت: ابر بارنده! تو خود از مایی...
Connection | Speed | kbps | KB/sec | |
---|---|---|---|---|
Dialup 56Kbps |
![]() | 56 | 7.00 | |
ADSL 64Kbps |
![]() | 64 | 8.00 | |
ADSL 128Kbps |
![]() | 128 | 16.00 | |
You |
![]() | 147 | 18.38 | |
ADSL 256Kbps |
![]() | 256 | 32.00 | |
ADSL 512Kbps |
![]() | 512 | 64.00 | |
ADSL 1Mbps |
![]() | 1,024 | 128.00 |
می روم خسته وافسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه ی خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه ی خویش
می برم تا که در آن نقطه ی دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه ی عشق
زین همه خواهش بی جا و تباه
می برم تا ز تو دورش سازم
زتو ای جلوه ی امید محال
می برم زنده به گورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال
ناله می لرزد می رقصد اشک
آه بگذار که بگریزم من
از تو ای چشمه ی جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من
به خدا غنچه ی شادی بودم
دست عشق آمد واز شاخم چید
شعله آه شدم صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید
عاقبت بند سفر پایم بست
می روم خنده به لب خونین دل
می روم از دل من دست بدار
ای امید عبث بی حاصل
...................
فروغ فرخزاد
داستانک...تقدیم به کسی که دلش بدرد امد و سفره دلش را باز کرد
...................
میگن زمانهای نه خیلی دور شخصی از فرط گرسنگی و تشنگی دزدی کرد وبقول دوستان خلاف شرع انجام داد.خلاصه دستگیر شد و به نزد قاضی عادل برده شد.قاضی گفت جرمش چیست؟مامور گفت یه قرص نان و یک مشک اب دزدیده است!
قاضی گفت حکمش 1000تازیانه است!ببریدش!!!!!!
مرد بینوا گفت:جناب قاضی شما یا تا حالا شلاق به بدنت نخورده ویا اینکه حساب نمیدانید!!!!!
با انصاف 1000شلاق برای قرصی نان و کمی اب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
.................
خدارحمتش کنه اون پیرمردی که این داستان رو واسم گفت...
........
سکوت...
بهار...
فصل رویش...نوروز...جزئی ازتاریخ...
.....................
...بیخیال فقط میخوام بگم...
پیشاپیش عیدتون مبارک...
..............
سکوت...
نیست یاری تا بگویم راز خویش
ناله پنهان کرده ام در ساز خویش
چنگ اندوهم، خدا را، زخمه ای
زخمه ای، تا برکشم آواز خویش
بر لبانم قفل خاموشی زدم
با کلیدی آشنا بازش کنید
کودک دل رنجه دست جفاست
با سر انگشت وفا نازش کنید
پر کن این پیمانه را ای هم نفس
پر کن این پیمانه را از خون او
مست مستم کن چنان کز شور می
بازگویم قصه افسون او
رنگ چشمش را چه می پرسی ز من
رنگ چشمش کی مرا پابند کرد
آتشی کز دیدگانش سرکشید
این دل دیوانه را دربند کرد
از لبانش کی نشان دارم به جان
جز شرار بوسه های دلنشین
بر تنم کی مانده از او یادگار
جز فشار بازوان آهنین
من چه می دانم سر انگشتش چه کرد
در میان خرمن گیسوی من
آنقدر دانم که این آشفتگی
زان سبب افتاده اندر موی من
آتشی شد بر دل و جانم گرفت
راهزن شد راه ایمانم گرفت
رفته بود از دست من دامان صبر
چون ز پا افتادم آسانم گرفت
گم شدم در پهنه صحرای عشق
در شبی چون چهره بختم سیاه
ناگهان بی آنکه بتوانم گریخت
بر سرم بارید باران گناه
مست بودم، مست عشق و مست ناز
مردی آمد قلب سنگم را ربود
بسکه رنجم داد و لذت دادمش
ترک او کردم، چه می دانم که بود
مستیم از سر پرید، ای همنفس
بار دیگر پر کن این پیمانه را
خون بده، خون دل آن خود پرست
تا بپایان آرم این افسانه را
متن آهنگ من میجنگم
بشکاف برو جلو، این زندگی بهت میگه بدو بدو
تا پاهات از خستگی ذوق ذوق کنن و، به دیواره مرگ سوک سوک کنن و
یکی نیست بگه چته ، یکی نیست یه امیدی به دل تو بده
میمونی تک و تنها با یه دنیا گله، یه روح تو زندون با بدنی که وله
تو دل دنیایی که بهش داری میگی بی رحم، از اول داری میگی سیرم
من هر دردی که دیدی دیدم، با این کوله بارها به سمت پیری میرم
میبینی پس حتما یه تیریپی هست، تو باید ببینی دردها رو تا بگیری درس
یه روزی درد از بخت تو میچینی پس، واسه ی هر دره بسته کلیدی هست
وقتی غرب و شرق در جنگ گرم و نرم، مرد و زن در نقش رهگذرو
در گذر از مرز مرگ و خسته از تفنگ تق تق کمک کمک
دختر و پسر سر مست الکلن، تا درد رو در هر لحظه حل کنن
هرج و مرج در بطن و سطح شهر و، مردمم سرگرم ضرب و شتم
این حرفا قابل درکن، ولی من قاتل مرگم
چشمامو یه مشتی خاطره تر کرد، ولی بازم منم عامل حرکت
پس من میجنگم
میدونم تو هم هستی پر از درد، ولی بگو بلند تر بلند تر، با صدای برندت مرتب بگو
من میجنگم
بگو مجدد مرتب، بگو بلند تر بلند تر، با صدای برندت مرتب بگو
من میجنگم
یاس، با دلی که مثل دریاست
کسی که، تنها دوست و رفیق فرداست
من از تو دل زده ترم، به امید لذت هدف
تو این جو مه زده قدم زدم رسیدم به نهضت قلم
اینو میخونم و قلبم به تاپ تاپ افتاده با ضربان هزار تا
مغزم پره حرکت شتاب دار، لحنم همه کلمات رو شکاف داد
جاودانه میمونیم و هستیم پیشت، بالاخره دشمن اسیر میشه
یه سرباز وقتی که میرسه به ته خط، تازه تبدیل به وزیر میشه
من میجنگم بی سنگر، سر دره این جنگل رو میبندم
اونایی که بینندن دیدن من، که چطور بی همدم میرفتم
به سمت هدف و اون پلی که ساختم و، گذشتم از حتی اونی که باختم
فردا بهم میده امید تاختن و، منم از قوام یه کمیته ساختم
من دلم به طرفدار پشتم،گرم همه هدفهای دشمن
مثل برگ و علفهای خشکن، که له شدن با قدمهای محکم
اونا دنبال شر میگردن، بازندن اینو شرط میبندم
اگه دشمن نداشتم، باید به قدرت خودم شک میکردم
منم جزو همون عده ام، که پر از درد و غم تموم سنم
رو سر کردم ولی حالا با قدرت، میتونم بگم که هنوز زندم
من میجنگم
میدونم تو هم هستی پر از درد، ولی بگو بلند تر بلند تر، با صدای برندت مرتب بگو
من میجنگم
بگو مجدد مرتب، بگو بلند تر بلند تر، با صدای برندت مرتب بگو
من میجنگم
...................
1- آجیل شور برای افراد با فشار خون بالا و بیماران قلبی عروقی و آجیل شیرین برای بیماران دیابتی و افراد دارای اضافه وزن بسیار مضرند؛ بنابراین بهتر است به مقدار مناسب از آجیلهای خام بینمک استفاده کنید.
2- آجیلهای بوداده فسادپذیرند و بو دادن آجیل، طعم کهنگی آن را پنهان میکند؛ بنابراین مغزها را به صورت خام خریداری کنید و هر بار به مقدار مصرف بو دهید.
3- از خرید مغزهای پوستکنده اجتناب کنید؛ چرا که این مغزها با توجه به راحتی مصرفشان زیاد میل میشوند و این امر میتواند سبب افزایش دریافت انرژی و اضافه وزن شود.
4- نگهداری طولانیمدت آجیل تغییرات شیمیایی و اکسیداسیون خفیف چربیها را در پی داشته و موجب بوی کهنگی و طعم نامطلوب آجیل میشود؛ بنابراین آجیل را در اندازهای بخرید که در 2 هفته عید مصرف شود.
5- در صورتی که روی مغزهای آجیل سوراخهایی مشاهده کردید از مصرف آنها بپرهیزید؛ چرا که در داخل سوراخها لارو حشرات به صورت کرمهایی به اندازه دانه برنج وجود دارد.
6- از مصرف مغز گردوی سیاه شده در داخل آجیلتان اجتناب کنید. سیاه شدن گردو عمدتا به دلیل رشد کپکها و قارچهایی است که میتوانند با ترشح سموم خطرناک توکسین برای سلامت مخاطرهآمیز شوند.
کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیست
با دل این قصه نگویم که به دلخواهش نیست
کاروان آمد و از یوسف من نیست خبر
این چه راهیست که بیرون شدن از چاهش نیست
ماه من نیست در این قافله راهش ندهید
کاروان بار نبندد شب اگر ماهش نیست
ما هم از آه دل سوختگان بی خبر است
مگر آئینه شوق و دل آگاهش نیست
تخت سلطان هنر بر افق چشم و دل است
خسرو خاوری این خیمه و خرگاهش نیست
خواهم اندر عقبش رفت و بیاران عزیز
باری این مژده که چاهی بسر راهش نیست
شهریارا عقب قافله کوی امید
گو کسی رو که چو من طالع گمراهش نیست
نمیدونم چی شد که اینجوری شد
نمیدونم چند روزه نیستی پیشم
اینارو میگم که فقط بدونی
دارم یواش یواش دیوونه میشم
تا کی به عشق دیدن دوبارت
تو کوچه ها خسته بشم بمیرم
تا کی باید دنبال تو بگردم
از کی باید سراغتو بگیرم
قرار نبود چشمای من خیس بشه
قرار نبود هر چی قرار نیست بشه
قرار نبود دیدنت آرزوم شه
قرار نبود که اینجوری تموم شه
یادت میاد ثانیه های آخر
گفتی میرم اما میام به زودی
چشمامو بستم نبینی اشکمو
چشمامو وا کردمو رفته بودی
قرار نبود منتظرت بمونم
قرار نبود بری و برنگردی
از اولش کناره من نبودی
آخرش هم کاره خودت رو کردی
قرار نبود چشمای من خیس بشه
قرار نبود هر چی قرار نیست بشه
قرار نبود دیدنت آرزوم شه
قرار نبود که اینجوری تموم شه
......................
سکوت...
ازفقر مینویسم با دستهای خالی سفره پر است امشب از شامی خیالی
معتادزجر بودید باید که میکشیدیم خواب غذامیدیدیم ازخواب میپریدیم
دلهای همسایه ها برای ماکباب بود ساراولی هنوزم شبهاگرسنه خواب بود
بااشک مینویسد بابا نان ندارد شاید که معجزه شد از اسمان ببارد
دیوارها شعار مرگ برفقر دادند صندوقهای خیریه درحدیک نمادند
محکوم به فقربودیدمحکوم به فرق و تبعیض دلخوش به وعده هایی ازچیزهای ناچیز
ازفقرمینویسم با اینکه نیست حالی این قصه ای حقیقیست ازدارایی خیالی
..................
سکوت...
منبع:عینک دودی